Thýma (viCTim)

7K 1K 663
                                    




با انگشت اشاره ضربه ی ارومی به لیوان نوشیدنی زد و صدای ریزش توی گوشاش پیچید

سوییشرتش رو محکم تر دور خودش پیچید

اونجا نشستن از مشکلاتش کم نمیکرد اما هجوم گذشته رو براش راحت تر میکرد

متصدی بار که لیام رو میشناخت بالای سرش ایستاد و گفت

-هی لیام...چیزی نیاز نداری ؟

لیام به ارومی سرش رو بلند کرد و گذاشت نور های قرمز محیط رگه های توی چشمش رو پر رنگ تر کنن

سرش رو به نشونه منفی تکون داد

-باشه مرد ...فقط میدونی که من مجبورم تا نیم ساعت دیگه اینجا رو ببندم . تا اونموقع فقط خبرم کن اگر چیزی نیاز داشتی

لیام نگاهی به ساعت گوشیش انداخت که ساعت 11 شب رو نشون میداد

و درست قبل اینکه تصمیم بگیره و بلند بشه حضور شخصی رو کنارش حس کرد

کمی با ترس و منگی حاصل از نوشیدنی شخصی رو که حالا روی صندلی مینشست نگاه کرد

نیمرخش حالت اشنایی داشت اما تا زمانی که سرش رو بلند نکرد و زیر نور های قرمز به لیام نگاه نکرد هویتش مخفی بود

ل-نه خواهشا توهم باش

لیام با درماندگی گفت اما حالاش هم میدونست که هری واقعی تر از اونکه ساخته ذهنش باشه کنارش ایستاده

ه-سلام

به ارومی سلامی داد و لبخندی رو ضمیمه حرفاش کرد

صورتش اروم بود . لیام فقط با درماندگی و ترس کمی توی چشماش بهش نگاه میکرد

ه-اینجا نیستم که بهت آسیب بزنم .

ل-چی میخواین ازم ؟

هری دستاش رو روی زانوهاش قفل کرد

ه-میخوایم ؟ نه لیام . من فقط یه نفرم و فقط یه خواسته دارم از طرف خودم و تنها خودم

ل-و من به خوبی میدونم کسی که امروز سر راه الکس قرار گرفته تو نبودی هری ...پس چرت نباف

هری دستی توی موهاش کشید

ه-درسته ...زین و کاراش . حتی منم نمیفهمم داره چیکار میکنه دیگه لیام . اما باورم کن اگر میگم برای خواهشی از طرف خودم اینجام

لیام با پوزخندی حرف هری رو تکرار کرد

ل-خواهش ! البته.

ه-ما ...یعنی من زین و...ماها اون شیاطینی که به تو نشون دادیم نیستیم . من فقط الان برای نجات زندگیم یه بار دیگه بهت نیاز دارم

ل-چی میخوای؟

لیام توی جنگل های هری کنکاو کرد

ه-راجبه لویی ِ . اونو میشناسی درسته ؟

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now