Κατάσκοπος(spy)

8.1K 1.1K 1.2K
                                    




توی تخت غلط زد و تقریبا فریادی از روی درد زد

از کمر به پایین درد شدیدی رو حس میکرد حتی بعد گذشت ساعت ها از اون اتفاق

اتفاقی که لیام رو تو ذهن خودش کشت

فکر میکرد تنهاس حداقل تا روز بعد تا بخوابه

و میتونه امیدوار باشه که دیگه بیدار نشه

اما ریتم قدم های اشنا توی اتاق چیز دیگه ای میگفت

لیام خواب و بیدار بود و اونقدر بی حس که نمیتونست چشماشو باز نگه داره

تزریق مسکنی به بدنش اونو بی حس کرده بود

صدای گزفته و سنگینش رو شنید که حرفی میزد اما لیام متوجه نمیشد

فقط سرش رو بیشتر توی بالش فرو کرد

زین بالای سرش ایستاده بود و نگاه میکرد

استخوان های دنده ی لیام حالا مشخص بودن تقریبا و پاهاش به شدت لاغر تر شده بوئ

گونه هاش بیرون زده بود و موهای بلندش که روی صورتش پخش بودن

و ریش هاش که صورتش رو پوشونده بود

پلک های نیمه بازش تنها نشانه ی حیاتش بودن

احساس میکرد مدتهاست که نخوابیده

یه خواب طولانی نیاز داشت

اما زین میتونست ببینه که شاید بدن اون فاصله ی چندانی با خواب ابدی نداره

زین چشماشو محکم روی هم فشار داد

ز-باید اینکار انجام بشه و بعدش میتونی بخوابی

لباس لیام رو پایین زد اما لیام به شدت توی خودش جمع شد و چشماش که حالا توی حدقه ش درشت شده بودن روی زین قفل بودن

از میزان درد ناگهانی مردمکش پشت هاله ای از اشک بود

درست مثل اینکه به عذاب مطلق نگاه میکرد

زین سردرگم نگاهش رو چرخوند و گفت

ز-نیازی نیست بترسی من نمیخوام که دوباره...این فقط باید انجام بشه

به پماد توی دستش اشاره کرد

ز- و من از اون دسته از ادم هام که مسئولیت کارهام رو به عهده میگیرم پس خودم اینکارو میکنم

لیام پاهاشو بیشتر جمع کرد و با صدایی که با زحمت شنیده میشد گفت

ل-برو

ز-نذار مجبور بشم به تخت ببندمت دوباره پین .

زین سمتش اومد اما لیام حرکتی نکرد زین پماد رو روی تخت گذاشت

ز-تو باید قبول کنی مسئول بیشتر بلاهایی که سرت میاد خودتی و لجبازیت

و پاهای لیام رو توی دستش گرفت و به سمت پایین کشید لیام سعی در مقاومت داشت و زین به زحمت مچ پاهاشو زیر زانوی خودش قرار داد

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now