Adynamia (wEeKNesS)

7.1K 1.2K 607
                                    




تصویر ماتی از حضور زین که جلوی دیوار رو به رویی ایستاده بود نقش بست .به سرعت بلند شد و ایستاد

-لعنتی...

و با قدم ها سستش به سمت زین حرکت کرد و فریاد زد

اما قبل از اینکه به زین برسه ...زین محو شد و دیوار سفید یکدست جاشو گرفت .

با ناباوری به جای خالی نگاه کرد . فریب ذهنش رو خورده بود

خودشو به کنج دیوار کشوند پاهاشو توی خودش جمع کرد

سرش رو روی دستاش گذاشت

-لیام

صدای محوی رو شنید که صداش میکرد به ارومی سرش رو بالا اورد

-لیام ...هی

و این پدرش بود که توی چند قدمی ش ایستاده بود

و ایندفعه لیام به خوبی میدونست که این توهم بازی مغز خسته شه

خودشو روی زمین کشید و بی هدف جلو رفت وقتی سرش محکم به چیزی برخورد کرد فریاد بلندی کشید و به رو به روش نگاه کرد

دیدش تار بود اما تخت فلزی رو اونجا تشخیص داد

اوه لیام حتی به خاطر نمیورد که اون تخت اونجاست.

خودش رو به سختی بالا کشید و روی تخت پرت کرد و توی خودش مچاله شد

نمیخواست دوباره اون صدا رو به هیچ قیمتی بشنوه اما حریف پلک هاش که میرفتن تا ارومی بسته بشن نشد

احساس شناور بودن داشت و با نفس عمیقی منتظر شد تا به خواب بره اما...

چی باعث شد فکر کنه که میتونه بخوابه ؟

صدای جیغ اون زنگ که لیام حتی نمیدونست از کجا پخش میشه طنین انداز شد و مستقیم توی مغزش رسوخ کرد

دستشو روی گوشاش گذاشت و فریادی از تمام وجود کشید

بلند شد و با قدم های سنگین به سمت در رفت و این مشت لگداش بود که به در فرود میومد

-حرومزاده ها... به اون رئیس آشغالتون بگید بیاد ... زنده نمیذارمش

خیسی خون رو روی لباش حس میکرد . خون از سوراخ های بینی ش جاری بود

فقط اهمیتی نداد و به فریاداش ادامه داد

----------------------------------------

-قربان ...

زین سرش رو بالا اورد به یکی از افرادی که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد و بدون اینکه اجازه بده ادامه حرفش رو بزنه گفت

ز-محموله ی جوردن رو به دستش برسونید توی اسکله تحویل بدید .

-بله چشم ...اما قربان مشکلی هست

زین بی حوصله خودکار تو دستش رو پرت کرد روی میز و گفت

-چیه ؟

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now