asfáleia(saFe)

8.3K 1K 464
                                    




کمی جا به جا شد و نگاهش رو دور خونه میچرخوند

خونه ای که کاملا هر گوشه شو بلد بود و دکور کلاسیکش ارامش بخش بود

قطعا این اولین بار بود که به چیزی مثل دکور خونه فکر میکرد

هیچوقت خونه ای نداشت که دکور کنه و اگر هم داشت اهمیتی به این مسائل نمیداد

اما الان فکر میکرد اگر کمی وسیله به اون خونه ی خلوت اضافه بشه خوشایند تره

فرصتی که لیام ازش ساعت پیش حرف زده بود فقط فرصت به احساس بینشون نبود

فرصت برای فکر کردن به چیز های کوچیک اما نرمال زندگی بود برای ادمی مثل زین که تا الان زندگیشون نکرده بود

نمیتونست دروغ بگه ...واقعا خوشحال بود . نمیتونست لبخندش رو پاک کنه

پس فقط روی همون کاناپه نشسته بود و به خودش اجازه داده بود با لبخند از احساسش لذت ببره

و این پابرجا بود تا زمانی که صدای عجیبی به گوشش رسید و منبع صدا که به نظر اتاق لیام میومد باعث شد به سمت اونجا پا تند کنه

ز-لیام ؟

وارد اتاق شد صدای اب از توی حموم به گوش میرسید

چندتا ضربه به در زد

ز-لیام خوبی ؟

صدای لیام شنیده شد اما مقطعی و کوتاه

ل-آ...آره ...مشکلی نیست .

زین سرش رو به در چسبوند

ز-صدای چی بود ؟

جوابی نشنید

ز-لیام داری نگرانم میکنی

ل-هیچی ...این صابون لعنتی رفت زیر پام

زین مهلتی نداد که حرفش ادامه پیدا کنه چون توی صدای لیام ضعف و دردش رو تشخیص داده بود

در رو باز کرد و داخل رفت

محوطه دوش با در کاملا شیشه ای از حمام جدا شده بود

بخار جمع شده مانع دیده شدن چیزی میشد و زین فقط میتونست کمی از عضلات کمر لیام رو ببینه که خم شده بود کمی

در ریلی حمام رو باز کرد که صداش لیام رو هم متوجه کرد و باعث شد به سمتش برگرده

ز-افتادی؟

لیام که با یکی از دستاش پهلوش رو گرفته بود به زین نگاه کرد

صورتش از درد جمع شده بود

ل-اره افتادم و درد دنده م داره میکشتم

زین کمی جلو اومد و لیام که انگار تازه متوجه موقعیش شده بود به سمت دیوار چرخید و کمی بلندتر گفت

ALEKTO [ziam]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora