ορυχείο?!(MIne?)

8.6K 1.1K 588
                                    




ز-فضول...واقعا فضول

لیام خندید و حوله رو براش پرت کرد

زین بدنش رو پاک می‌کرد و لبخندی به لب داشت

ز-دیگه نباید گوشی مو جا بذارم پیشت

ل-بد شد مگه ؟

ز-برای تو که اصلا...اینم منم که تو روز تولدم به فاک رفتم

لیام خنده ش بلند تر شد

ز-نخند لیام جدی میگم به معنای واقعی به فاک رفتم ایندفعه!

ل-کام آن...به فاک رفتن محسوب نمیشه. بشین اونجا غر نزن برمیگردم من پیرمرد

و از زین دور شد در حالی که لبخندی به لب داشت

از پله های باریک پایین رفت و کیک کوچیکی که کاپیتان از بندر خریده بود از یخچال بیرون کشید

خودش اشاره ای به شمع نکرده بود اما خوشحال شد وقتی شمعی که عدد بیست و پنج رو نشون میداد کنار جعبه ی کیک دید

کیک رو از جعبه بیرون کشید. کیک شکلاتی که با توت فرنگی تزئین شده بود

با انگشتش ناخونکی به خامه ی کیک زد و توی دهنش گذاشت

سعی کرد با انگشتش جای خالی شده ی خامه رو بپوشونه اما بیشتر شبیه یه گندکاری بزرگ شد

ریز خندید و تو ذهنش نگه داشت که اون تیکه رو حتما برای زین بذاره.

شمع رو روی کیک گذاشت و خواست روشنش کنه که جعبه ی خالی کبریت توی ذوقش زد

دنبال جایگزین گشت اما چیزی پیدا نکرد

به فکرش رسید توی کیف زین همیشه فندک پیدا میشه

کیک رو روی یک دستش گرفت و توی کابین رفت

ساک چرمی و شونیِ زین کنار تخت روی زمین بود و زیپش باز بود

لیام زانو زد و دستش رو بین لوازم مختلف چرخوند و خوشبختانه پیدا کردن فندک قهوه ای رنگ مشکل نبود

خواست بلند شه اما چشمش روی چیزی موند

شیشه ی کوچیکی که زیر فندک بود

شیشه رو برداشت و نگاهش روی نوشته های کاغذ کوچیکی که بدنه شو پوشونده بود چرخوند

اسم دارو براش آشنا بود و این دارو رو می‌شناخت

دو تا قرص بیشتر ته شیشه نبود و نشون میداد همه ش مصرف شده

اخماش در هم پیچیده شد و ذهنش آشفته

زین دارو مصرف می‌کرد...اون هم همچین داروی قوی ای...و لیام خبر نداشت.

اصلا چرا باید زین فکر مصرف این دارو رو بکنه

زین مشکلات زیادی داشت اما قطعا راهش این نبود راهش بیهوش کردن خودش نبود

شیشه قرص رو توی مشتش فشار داد و بی اهمیت به کیک روی میز بیرون رفت

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now