Chapter 18.

1.1K 507 101
                                    

چپتر هجدهم.

جونگین شدتِ سرُمِ بکهیون رو چک کرد و بعد از پایین آوردنِ تبش، منتظر نشست تا چانیول برگرده. رفیقِ خسته‌اش رفته بود تا کمی به خودش برسه چون بدنش رنگِ حمام رو ندیده بود و صورتش هم رنگِ نورِ آفتاب رو.
توی هفته گذشته، بهترین مراقبت‌ها روی بکهیون اعمال شده بود و امروز آماده بود تا مرخص بشه. جز لکنتِ جزئی و لرزش‌های گاه و بیگاهِ دست، مشکلِ چندانی وجود نداشت و روانپزشک معالجش رو با هوشش متقاعد کرد که خوبه و نیازی به بستری شدن نداره.

جونگین سوپِ بکهیون رو توی سینی گذاشت و روی پاش قرار داد.
-بخور بکهیون. لطفا.

بکهیون قاشقی از سوپش رو قورت داد و زمزمه کرد:
-خیلی زحمت کشیدی جون..جونگین، ممنون....ممنونم ازت.

جونگین با لبخند سرش رو تکون داد:
-تو برای چانی مهمی اون هم برای من مهمه. پس مراقبت ازت وظیفهمه.

-نمیاد؟

-بهم پیام داد، رفته تا لباسهاش رو عوض کنه.

بکهیون زیرلب باشه‌ای گفت و مشغول خوردن باقی سوپش شد که صدای چانیول به گوشش رسید و با بهت سرش رو بالا برد.

-باید تا چند هفته سوپ بخوری.
چانیول مشتاق و مبهوت، کنارِ در ایستاده بود و به پسرِ رو به روش خیره شده بود. انگار باور نمی‌کرد که به‌هوش اومده و دوباره کنارشه. غمِ هفته‌‌ی گذشته به قدری براش عمیق بود که فکر می‌کرد هرگز دوباره به دستش نمیاره.

بکهیون توی روزهای گذشته فقط وقت‌هایی که خوب هوشیار نبود،سایه‌هایی از چانیول رو میدید. حالا که روبه‌روش بود می‌فهمید که بی‌نهایت دلتنگه.

-چان...

چانیول به سمتش رفت و بوسه‌ای روی دستش کاشت:
-از این به بعد هرلحظه مراقبتم.

لرزش خفیف دست‌های بکهیون شروع شد و چانیول با نگرانی تذکر داد:
-باید کنترلش کنی بک...اینطوری بیشتر نگهت می‌دارن.

-مشکلی پیش اومده؟

با ورود آقای بیون، بکهیون با اضطراب بزاق دهانش رو قورت داد. با اینکه پدرش به این شرایط عادت کرده بود، هرسری همین اندازه مضطرب می‌شد چون از واکنش‌هاش خبر نداشت. شاید از نقاشی محرومش می‌کرد یا شاید از دیدنِ چانیول.

چانیول فورا گفت:
-نه آقای بیون. بکهیون سوپش رو خورد و فقط گفت خوشحاله که قرار نیست اینجا بمونه و برمی‌گرده خونه.

-به خونه برنمی‌گرده.

-چ...چی؟

-به ویلامون توی گیونگجو میری، روانپزشکت چنین توصیه‌ای کرده، می تونی اونجا تا حدی که بهت صدمه نزنه، نقاشی بکشی.

-ام...اما پدر.

-نگران نباش. دوست پسرت هم باهات میاد. فکرنکنم ضرری برات داشته باشه. هرچیزی که بخواید آماده ست، دستورالعمل‌ها رو از روانپزشکت بگیر و با هواپیما برو. سفرِ جاده‌ای برات مناسب نیست. با تو هم هستم چانیول، متوجه‌ای؟

Lost my mind.Where stories live. Discover now