حاوی اسپویلِ دفتراول، اگر هنوز کامل نخوندید، مطالعه نکنید.
چیزهایی که باید بهشون توجه میشد:
رابطهی نهچندان مناسب بکهیونِ زندگی حال، با مادرش که در پارتهای اول در قالب دوری ازش، و چندتا نقلِ قول بهش اشاره شد که در دفتر دوم بیشتر شاهد حضور مادرش خواهیم بود.
کیونگسو، دوستِ خوش گذرونی که استریته، همیشه در سفره و حضورش کمه و لازم دونستم تاکید کنم که "استریته"!
عاداتِ بکهیون مثل گالری رفتن، مربای آلبالو خوردن در صبح و... که بعد از ورود چانیول به زندگیش کنار زده شدند. این عادات در زندگی قبلی وجود نداشتند و منحصر به بکهیونِ حال بودند اما با اومدنِ چانیول، زندگیش رنگ گذشته رو گرفت که توجیهِ بسیاری از مسائله.
چپتر چهارم! جفتشون شش سال بود که به اون مانگا فروشی میرفتن، تقریبا بیست و پنج سالشونه، یعنی تقریبا از هیجده سالگی میرفتند... سنی که توی زندگی قبلی رابطه عاشقانهشون شروع شد، اما در این زندگی هیچوقت متوجه حضور هم توی اون مانگافروشی نشدند. ( قلبم شکست...)
توی زندگی قبلی و این زندگی، همسناند اما ماههای تولدشون متفاوته.
اینکه درست چه زمانی بعد از مرگ، در زندگی جدید متولد شدند واضح نیست و هیچکس نمیدونه چون من قوانین طبیعت رو نمیدونم اگه چنین چیزی باشه حتی! =) ولی سال ۱۹۸۳ در ایتالیا، زیاد هم سال دور و درازی نیست! اگر زنده میموندند، الان پنجاه و خرده ای ساله میشدند...
YOU ARE READING
Lost my mind.
Fanfiction🕯️COMPLETED🕯️ روزهای با تو بودن، دیگه برای من قابل لمس نیست و انگار تمام اون روزها رویا بودن، تمام اون روزها خوابِ شیرینِ من در انتهای یک روزِ سرشار از نداشتنِ تو بودن و اون خوابِ شیرین مدتهاست که توسطِ شب به تجاوز رسیده و من بدن زخمی و خونی خاطر...