Warning:
این چپتر شامل مسائلِ دارای محدودیتسنی از جمله سوء مصرف مواد، روابط پر خطر، اقدامات خودکشی و الفاظ نامناسب جنسیست.
درصورت لزوم رعایت کنید.چپتر چهل و دوم.
نتایجِ آزمایش خونِ سهون رو از آزمایشگاه گرفت و به اتاقش رفت.
با دیدنِ جوابِ منفی، نفس راحتی کشید و لبخندی زد.
به محضِ باز شدن در، گزارش آزمایشگاه رو زیرِ پرونده هاش چپوند و فورا از جاش بلند شد.
-"خوش اومدی عزیزم!"سهون با نگرانی به سمتش رفت:"نمونه خونِ من رو برای چی میخواستی؟"
-"یه سری موارد پزشکیِ ژنتیکی رو میخواستیم درباره بکهی چک کنیم...چیزی نیست"
-"دخترم چیزیش شده؟"
-"نه سهون، می بینی که روز به روز داره بهتر میشه...چه مشکلی میتونه داشته باشه آخه! همه چیز خوبه...فقط باید یه سری مسائل رو چک میکردیم همین."
سهون که بنظر میومد قانع نشده باشه ای گفت و به ساعت اشاره کرد:"شیفتت تموم شد."
لوهان شیشه عینکش رو تمیز کرد و روپوشِ سفیدش رو آویزون کرد.
-"من برم شیفتمو تحویل بدم و بیام.."میزش به شدت شلوغ بود و سهون با خودش گفت که تا برگشتنش کمی اونجا رو مرتب کنه.
به قفسه پرونده ها نگاه کرد و پوشهی آبی رو کنارِ باقی پوشه ها قرار داد.خودکارها رو توی لیوان گذاشت و با دیدنِ برگهی آزمایشش، چشم هاش گرد شد.
تستِ اچ آی وی؟
لوهان برای چی باید همچین تستی ازش میگرفت، بدون اینکه از خودش بپرسه؟
نکنه حس میکرد سهون بیماری ای داره؟توی روابط شون هم خیلی محتاطانه عمل میکرد، واقعا بهش شک داشت؟
اخمی کرد و قبل از اینکه لوهان برگرده، پوشه آبی رو دوباره روی میز برگردوند و از اتاق بیرون رفت.
پسرِ موطلایی بعد از خداحافظی با پرستارها به سمتش اومد:"بریم عزیزم."
-"ماشین نیاوردم گفتم پیاده روی کنیم، اگه خسته ای تاکسی بگیرم."
-"نه، خسته نیستم."
دستِ سهون رو توی دستش حلقه کرد و به سمتِ خونه قدم برداشتند.
بارونِ ملایم موهاشون رو نمدار میکرد و رنگِ غروبِ خورشید، باعث شد تا سهون آهِ عمیقی بکشه.
YOU ARE READING
Lost my mind.
Fanfiction🕯️COMPLETED🕯️ روزهای با تو بودن، دیگه برای من قابل لمس نیست و انگار تمام اون روزها رویا بودن، تمام اون روزها خوابِ شیرینِ من در انتهای یک روزِ سرشار از نداشتنِ تو بودن و اون خوابِ شیرین مدتهاست که توسطِ شب به تجاوز رسیده و من بدن زخمی و خونی خاطر...