+ « فکر میکنی من قبول میکنم ؟! »
_ « دست خودت نیست ! مجبوری که قبول کنی !»
پر شدن چشماش رو احساس میکرد .
بدون اینکه نگاهی به پدرش بندازه با شتاب از اتاق بیرون زد و سمت اتاق خودش دوید .نامجون با دیدن برادر کوچیکترش که با گریه سمت اتاقش میرفت سمتش قدم برداشت که مچش اسیر دست مادرش شد .
با نگرانی سمت زن برگشت و زمزمه وار گفت « تقصیر من بود ..اگه فقط من قبول میکردم بابا به جیمین روی نمیآورد »
پلک زد و بعد با عذاب وجدان ادامه داد « اون هنوز بچس..نمیتونم قبول کنم ایندش خراب شه! »
با گرفتن هردو دست پسر ، لبخند گرمی زد و جواب داد « نگران نباش ، من و بابات که آیندهی شمارو خراب نمیکنیم پس خودت رو سرزنش نکن .. جیهیون جیمین رو بهتراز هرکس دیگهایی میشناسه »
سری تکون داد که مادرش درحالی که ازش فاصله میگرفت ادامه داد « فعلا تنهاش بزار ، نیاز داره خودش رو خالی کنه »
با وجود اینکه موافق نبود چینی به ابروهاش داد و سمت اتاق خودش راه افتاد .
شاید مادرش درست میگفت .بینیش رو بالا کشید که در اتاقش به صدا در اومد و سپس صدای آروم آلفا شنیده شد .
در اتاق آروم باز شد و نامجون با داخل آوردن سرش پرسید « میتونم بیام داخل ؟ »
اوهومی خفه گفت و زیر ملافه ها موند.
گوشهی تختش پایین رفت و نامجون با دیدن جسم برادرش که زیر ملافهها پنهون شده بود لبخندی زد .
_ « نمیخوای بیای بیرون ؟ »آروم سرش رو از زیر ملافه ها بیرون آورد و با چشمای سرخش نگاهی به لبخند مهربون آلفا انداخت .
نامجون با دیدن بینی و چشمای سرخ امگا طاقت نیاورد و جسم ملافه پیچش رو بغل گرفت .
سفت به خودش فشردش و بوسه ایی روی موهای فندقی رنگش گذاشت .
لباش رو آویزون کرد و با تکیه دادن به سینهی سفت برادرش بینیش رو بالا کشید .با بیچارگی نالهایی کرد و گفت « جیمین ..جیمین ..اینطور نکن ! قلبم درد میگیری وقتی میبینم دلیل این حالِت منم »
_ « فقط اگه من قبول میکردم با اون لی عجوزه ازدواج کنم اینطور نمیشد »
_ « اما خودت میدونی که ...نمیتونم دل میهو رو بشکنم نه داداشی ؟ طاقت دیدن اشکاش رو ندارم »
لبخند کمرنگی زد و زمزمه کرد « میهو خیلی خوشبخته که تورو داره »
با تغییر مود سریعی که داد خودشیفته خندید و گفت « البته که خوشبخته !»
_ « خب این آلفای بدبخت رو تا حالا دیدی ؟ »
+ « هیونگ ! چطور دلت میاد ؟ نه ، تا حالا حتی اسمش هم نشنیدم »
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...