📌 [ AFTER STORY ]

1.1K 192 153
                                    

با بی مقدمه باز شدن در دفترش کنجکاوانه و آماده برای تذکر سرش رو بالا آورد اما با دیدن جیمین شوکه شد.
مقداری از میز فاصله گرفت و شاکی گفت « جیمین! مگه قرار نبود امروز نیای اینجا! »

+ « جونگ‌کوک‌ منم گفتم که برای بچه دارن شدن دیره! »

نگاهش لحظه‌ای روی شکم برآمده امگا که زیر پلیور سفیدش پنهون شده بود ثابت موند ، سپس متعجب خندید و پرسید « چه ربطی داره!؟ »

در اتاق رو بست و درحالی به آرومی سمت کاناپه مقابل میز جونگ‌کوک‌ قدم بر می‌داشت جواب داد « یکی از شرط هام برای اینکه دوباره حامله بشم این بود تا هر موقع که دلم بخواد میتونم بیام شرکت! اصلا مگه اینجا مال توعه؟! »

خندید و با نشون دادن اتاق پرسید « ببخشید؟! پس مال کیه؟ »

چند لحظه پلک زد و با فهمیدن اینکه خنگ بازی در آورده لب‌هاش رو بهم فشرد.

خیره به امگایی که خجالت زده ، مقابلش روی کاناپه نشسته بود با لبخند لب زد « گفتم که بهتره خونه بمونی عزیزدلم ، حواست امروز اصلا سرجاش نیست »

لب برچید و به آرومی تایید کرد. نمیتونست منکر این بشه که بیشتر برای اینکه به سه آلفای دیگه ایی که داخل خونه بودند نشون بده هنوز هم قدرت دست خودشه و هیچکس نمیتونه بهش زور بگه به شرکت اومده بود.

جونگ‌کوک‌ با دست به رون محکم خودش کوبید و گفت « بیا اینجا ، دلم برات تنگ شده »

+ « نمی‌خوام! حس میکنم اونجا تحت فشارم »

چشمی داخل حدقه چرخوند و با کنار زدن رشته‌ ایی از موهاش از جلوی چشمش جواب داد « دروغ نگو امگا ، بیا اینجا »

لب هاش مقداری به جلو مایل شدند و با بلند شدن از روی کاناپه ، درحالی که بخاطر همون یک حرکت کوچولو نفس کم آورده بود سمت آلفایی رفت که پشت میزِ کارش نشسته بود.

قبل از اینکه روی رون‌های آلفا بشینه پرسید « مطمئنی سنگین نیستم؟ »

دست‌هاش دور پهلوی امگا پیچید و اون رو روی پاهای خودش بالا کشید.
_ « تو همین دیشب از صورتم سواری گرفتی و سالمم حالا میخوای بگی تو همین چند ساعت وزن اضافه کردی؟ »

سرش رو به گردن آلفا تکیه داد و با چین دادن به لب‌هاش صدای نامفهومی از خودش در آورد.
با لرزیدن موبایل جونگ‌کوک‌ روی میز جیمین غر زد « بهت گفتم از لرزش موبایل بدم میاد! لرزشش رو قطع کن »

سریع خیز برداشت و با برداشتن موبایل ، ابتدا بی صداش کرد سپس با دیدن اسم هانول تماس رو جواب داد.

از جایی که نزدیک آلفا بود میتونست صدای نگران هانول رو بشنوه که دنبالش میگشت و برای نبودنِ جیمین داخل خونه ابراز نگرانی میکرد.

A NIGHT WITHOUT STAR'S Donde viven las historias. Descúbrelo ahora