از روی پسر کنار رفت و با بلند شدن از روی تخت سمت حموم رفت و کاندوم رو دور انداخت.
با حولهی خیسی خودش و جیمین رو تمیز کرد.
ابتدا شلوار تمیزی پوشید ، سپس با در آوردن پیراهن خودش که تن جیمین چروک شده بود همراه باقی لباس چرکها اونهارو داخل سبد حصیری انداخت.با نشستن لبهی تخت موهای مشکی و مرطوب پسر رو از جلوی چشمهاش کنار زد و پرسید « دوش نگیریم؟ »
با خستگی صدای نامفهومی از خودش درآورد و باعث خندهای جونگکوک شد. لازم نبود جیمین چیزی بگه ، اخمهای درهم رفته و لبهای برچیده شدش جواب آلفا رو دادن.
از داخل کمد هودی بلند و زرد رنگی برای جیمین بیرون آورد و کمک کرد که اون رو بپوشه. وقتی میگفت بلند بود ، واقعا منظورش بلند بود! اون هودی تا زیر زانو های جیمین بود.
روی کلاه هودی، چشمها و نوک یک جوجه کشیده شده بود و پسر با پوشیدن اون کلاه عملا به یک جوجه تبدیل میشد.اون هودی برای جیمین تبدیل شده بود به مکان امنش. زمانی که ناراحت بود یا حوصلهی هیچ کاری رو نداشت اون هودی رو که هدیه کامیلا بود رو میپوشید و میخوابید. اونقدری میخوابید تا بلاخره مجبور شه با صدای هانول تکونی به خودش بده.
به علاوه اون لباس دوست داشتنی به قدری گشاد بود که داخل تنش بلغزه و شکمش مانعی برای نپوشیدنش نباشه.
آباژور کنار تخت رو خاموش کرد و با دراز کشیدن در کنار پسر ملافه رو روی هردوشون بالا کشید.
قبل از دراز کشیدن روی تخت مطمئن شد که سری به هانولِ خوابیده میزنه و واقعا از خدا سپاسگزار بود که یک بچهی آروم و خوش خنده نصیبش شده.
اگه قرار بود همه بچههای دنیا مثل هانول ساکت و بی دردسر باشن جونگکوک با کمال میل میتونست به همراه جیمین بیشتراز ده تا بچه بیاره.دست دور تن جیمین حلقه کرد و با کشیدن بدن امگا روی خودش پیشونیش رو بوسید.
_ « حالت خوبه؟ درد داری؟ »سرش رو درون گردن خوشبوی جونگکوک فرو برد و با مالیدن بینیش به غدد رایحهای آلفا لب زد « یکم زیر دلم تیر میکشه ، کمرمم خیلی کم درد میکنه »
از روی هودی زیر شکم امگا رو نوازش کرد و زمزمه کرد « متاسفم ، باید میذاشتی حمومت کنم »
+ « صبح باهم دوش میگیریم ، الان واقعا خستم »
جوابی نداد و به نوازش کردن کمر و شکم جیمین ادامه داد.
نفسش رو با شدت روی گردن آلفا بیرون داد و باعث شد تن جونگکوک مقداری بلرزه.+ « جونگکوک میدونی سه هفتهی دیگه تولدمه.. »
معلومه که به یاد داشت ، اما هنوز نتونسته بود فکری بابتش کنه.
نه میدونست که چه کادویی بگیره و نه میدونست که چطور سورپرایزش کنه.
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...