📌 [ PART THIRTY ONE ]

975 183 99
                                    

تقریبا جیمین رفع اتهام شده بود.
میتونست بگه که کار جیمین نیست چون اون پسر رو خوب می‌شناخت.
مطمئنا اگه کار خودش بود بجای بغض کردن و ترسیدن ازش با پوزخند مقابلش می‌ایستاد و می‌گفت که آره! کار من بوده! کی چی؟ اما جیمین هیچکدومشون رو نگفته بود و حتی برعکس واکنش نشون داده بود.

با فهمیدن اینکه جیمین هیچ دخلی به این موضوع نداره مقداری آروم شده بود چون معتقد بود که هیچکس اندازه‌ی اون امگا، عوضی و خطرناک نیست.

خب شاید این آدم ربایی میتونست یک جیب بری یا قاچاق اعضای بدن یا حتی اخاذی از خانواده‌ای کامیلا باشه اما جونگ‌کوک‌ واقعا برای تمام این احتمالات نگران نبود چرا که به دختر اعتماد داشت.

میدونست که کامیلا یا خودش فرار می‌کنه و برمی‌گرده تا اینقدر روی مخ آدم رباها راه می‌ره که اونا خودشون دختر رو رها کنند.

و جونگ‌کوک‌ حتی میتونست حدس بزنه که از کوره در رفتن کامیلا و درگیر شدنش بخاطر چه چیزی می‌تونه باشه.
پس با حالی که نسبتا بهتر شده بود کارش رو تعطیل کرد و روی کاناپه‌ی سالن نشست و منتظر تماس دختر موند.

چند دقیقه‌ای تقریبا طولانی خودش رو با موبایلش سرگرم کرد که رایحه‌ای نسبتا ترش امگا زیر بینیش پیچید و باعث شد اخم ظریفی بکنه.

جیمین همونطور که پشت کاناپه ایستاده بود و به گردن و موهای آلفا زل زده بود گوشه‌ی پلیورش رو چنگ زد و با اضطراب لب زد « جونگ‌کوک‌..»

_ « هوم؟ »

+ « جونگ‌کوک‌ کامیلا واقعا دزدیده شده؟ »

_ « اره »

با نگرانی چند قدم جلو اومد و جلوی آلفا ایستاد.

+ « پ_پس چرا نمیری سراغش؟ به پلیس گفتی؟ »

_ « نیازی نیست نگران باشی »

+ « جونگ‌کوک‌ میفهمی این یعنی چی؟! اون دزدیده شده! »

بلاخره سرش رو بالا آورد و نگاهی به صورت رنگ پریده امگا انداخت.
وضعیت پسر طوری بود که انگار فاصله‌ای تا غش کردن نداره.
نفس عمیقی کشید و سعی کرد نرم تر رفتار کنه

_ « می‌دونم جیمین ، چندبار میخوای بگی؟ »

+ « یع_یعنی تو واقعا نگرانش نیستی؟ »

با یادآوری امگا و قدرت مشتش نیشخندی زد و با کج کردن سرش لب زد « نگران نباش ، اون زودتر اونچه که تصورش رو کنی برمیگرده »

***

با سرگرمی سرش رو مقداری کج کرد و به مرد تقریبا لاغری داد که روی بشکه‌ای نشسته بود و در حال دود کردن سیگارش بود.

A NIGHT WITHOUT STAR'S Where stories live. Discover now