با تماسی که جونگکوک باهاش گرفت به جرئت میتونست بگه که اونقدری داخل خونه مثل دیوونهها همراه آلیا رقصیده که پاهاش جونی برای نگه داشتنِ بدنش نداشتن.با اینکه از خستگی رمقی داخل پاهاش نمونده بود اما همچنان برای اینکه فردا خودش قراره اولین نفری باشه که اون نخود کوچولو رو میبینه کاری میکرد که از شدت ذوق به گریه بیوفته.
سه سال بود که لیسانس گرفته بود و داخل بیمارستان یکی از آشناهای جونگکوک درحال کار بود .
اون امشب از جونگکوک قول گرفته بود که جیمین رو فردا حتما به بیمارستان بیاره وگرنه خودش با تجهیزاتش میرفت و خونشون رو به یک بیمارستان تبدیل میکرد!
اون واقعا جدی بود!با پایان تماس دستش رو محکم به دست آلیا کوبوند و هردو باهم باسنهاشون رو بهم کوبوندند.
آلیا زودتر از کامیلا وارد اتاقی شد که چندی پیش اونجا درحال جادو جنبل بودند.
کامیلا پشت سر دختر وارد اتاق شد و به کمک آلیا شروع کرد به خاموش کردن شمع ها .
# « دختر ! دیدی بهت گفتم ! جیمین الان بارداره و این نتیجهی تلاشهای من و توعه! »
آلیا با خنده گفت « البته نباید تلاش های خودشون رو نادیده بگیریم »
نیشخندی زد و همونطور که عکس جونگکوک و جیمین رو از وسط شمع ها برمیداشت جواب داد « اینکه البته ! اما من همیشه میدونستم شمع روشن کردن یکی از بهترین راههای به حقیقت پیوستن چیزیه ! اگه میخوای میتونم برای غیرت داداش و بابات هم شمع روشن کنم »
با پوزخند چهرش رو ناراحت کرد و ادامه داد « آخه میدونی من واقعا دلم به حال تهیونگ میسوزنه ! گناه داره خب! »
شمع هارو داخل جعبه گذاشت و با روشن کردن چراغ اتاق گفت « نه مرسی عزیزم ، تو میخوای برای رفع غیرت شمع روشن کنی یه دفعه برای حامله شدن من شمع روشن میکنی اون موقع تهیونگ دو پا که داره باید ده پای دیگه هم قرض بگیره تا خودِ هستهی زمین فرار کنه »
و خندید .درحالی که سعی میکرد نخنده چشم چرخوند و جواب داد « چه از خود راضی !خیلیم دلت بخواد »
÷ « حالا که دلم نمیخواد ! »
بعداز گفتن این حرف چند لحظه از کار ایستاد و پرسید « اگه جونگکوک و جیمین بفهمن چی ؟ »
شونهایی بالا انداخت و گفت « جیمین که عمرا بفهمه اما جونگکوک اگه تو پیش دوستپسرت دهن لقی نکنی نمیفهمه تازه هم اگه بفهمه فکر کنم تازه تشکرم بکنه ، از پشت گوشی صداش مثل خری بود که بهش تی تاپ دادن »
و خندید .کامیلا رو در خندیدن همراهی کرد که دختر با نفسی که بالا نیومد ادامه داد « جدا از اون تلاش اصلی از خودشون بودن ما فقط یاری رسوندیم عزیزم »
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...