با بوسیده شدن گونش توسط لبهای باریک و گرمی، لبخندی پررنگ روی لبهاش شکل گرفت و جواب پسر رو داد « صبح بخیر بیبی آلفا »
نگاه پرمحبتش رو از جیمین گرفت و به میز صبحانه داد.
روی صندلی همیشگی خودش نشست و مقداری از شیر گرمش خورد.
چند لحظه بعد برای دوبار بوسههای کوتاهی رو روی گونش احساس کرد و باعث شد با حس قلقلک گونش بخنده.
جواب سلام دو آلفای دیگه رو داد و خیره به سه بچهایی که درحال خوردن صبحانشون بودن لبخند زد.اون ترکیب لعنتی که با وجود بچه هاش به وجود اومده بود بی نظیر بود.
دو آلفای پسر و یک آلفای دختر.جیمین اوایل از اینکه قراره تنها امگای خانوادشون باقی بمونه مقداری ناراحت شده بود اما واقعا نمیتونستند هیچکاری برای ژن غالب جونگکوک انجام بدند.
با این حالا که فکرش رو هم میکرد سوگلی چهار آلفا بودن هم بد نبود..! در حقیقت اصلا بد نبود.نگاهش رو به ترتیب روی چهرهای بچههاش چرخوند و دوباره به ترکیب ظاهر منظمشون فکر کرد.
هانول شبیه جیمین بود! به معنای واقعی کلمه شبیه جیمین بود و حتی در کمال تعجب شباهت انکار نشدنی به نامجون داشت. به طوری که انگار بیشتر بچهی نامجون و جیمین بود و جونگکوک عملا از اینکه هیچ کپی رایتی بنامش داخل هانول جز دندون های خرگوشیش وجود نداشت اکثر اوقات شاکی بود.اما برعکس هانول ، هایول هیچ شباهتی به جیمین نداشت! انگار که جونگکوک به تنهایی بکر زایی کرده بود و هایول تنها بچهی اون بود.
و امگا هم نمیتونست از اینکه دومین پسرِ خانوادشون که ممکن بود بخاطر اشتباه و بیسوادی یک دکتر احمق بمیره اینقدر شبیه به پدرش بود اعتراضی بکنه.با این حال قسمت عادلانه ماجرا هانیل بود.
دخترک واقعا از شخصیت و ظاهرش کاملا مشخص بود که بچهی جیمین و جونگکوکه.
لبهای حجیم و چشمهای درشتش تنها بخشی از ارثش از طرف والدینش بود.با صدای هایول پلک زد و با گیجی به پسر خیره شد که آلفا دوباره حرفش رو تکرار کرد « چرا اینقدر زود پاشدی تو؟ ما خودمون میتونستیم صبحانه بخوریم »
پلکی به تایید زد و با زدن لبخندی اطمینان بخش به سه آلفای روبه روش جواب داد « حالم یکم خوب نیست، نتونستم دیشب خوب بخوابم ، یک ساعت پیش که بیدار شدم دیگه نتونستم بخوابم »
در لحظه نگرانی داخل مردمک های سه آلفا ریشه زد و باعث شد دلش برای چشمهای دلواپس شون ضعف بره.
قبل از اینکه زیر رگبار ابراز نگرانی بچههاش قرار بگیره با لبخندی کمرنگ و معذب بهشون اطمینان داد « مشکلی نیست بچهها.. هیتم نزدیکه.. میدونید که ممکنه چطوری باشه »هانیل سر کج کرد و با اطمینان و کنجکاوی پرسید « پس چرا بابا اینقدر ریلکسه!؟ مطمئنم اون همین الانش هم داره خر و پف میکنه و خواب هفت امگا میبینم »
و سپس به جمله آخر خودش خندید.
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...