📌 [ PART FORTY SEVEN ]

882 180 104
                                    

بعداز جدا کردن لب‌هاش از روی لب های امگا آهی کشید و نگاه شیفتش رو روی اجزای صورت جیمین‌ چرخوند.

همون‌طور که دست دور کمر آلفا حلقه کرده بود و بهش چسبیده بود لبخند ظریف و دوست داشتنی به مرد زد که باعث شد حلقه‌ی دست‌های جونگ‌کوک‌ در حد خرد کردن کمرش ، دور تنش محکم بشه و با شدت جیمین‌ رو به خودش فشار بده.

_ « جیمین.. بیخیال من شو لطفا! به مسیح قسم که دارم از دستت دیوونه میشم! »

همزمان چینی به ابروها و لب‌هاش داد و درحالی که با چشم‌های مظلوم و روشنش به چهره عاجز جونگ‌کوک‌ خیره بود پرسید « چکار کردم که اینقدر شاکی؟ من حتی نمی‌دونم چرا داری سر چه چیزی بهم غر میزنی.. »

چند ثانیه ساکت موند و جوابی نداد.
با سکوت جونگ‌کوک‌ ،جیمین نمی‌تونست منکر این بشه که دلش با نگرانی بهم نپیچیده.

محکم داخل بغل مرد فشرده شد و برخورد پیشونیش به سینه‌ی آلفا باعث شد تقریبا از خنده ریسه بره.
_ « این درست نیست که دائما دلم برات تنگ میشه! اوایل فکر کردم این حس به مرور کمتر میشه اما تا یکساعت پیش می‌خواستم خودم رو بخاطر این حجم از خواستنت از پنجره‌ی شرکت بندازم پایین »

بوسه‌ای آرومی رو فک جونگ‌کوک‌ گذاشت و با لبخند جواب داد « می‌تونستی بهم زنگ بزنی ، نیازی نبود کار رو تعطیل کنی »

_ « نیاز بود لعنتی..نیاز بود! اگه امروز میومدی منم اینقدر دیوونه نمی‌شدم »

+ « امروز حوصله‌ی بچه‌های بخش رو نداشتم.. مخصوصا حوصله‌ی اون خانمِ شیفته رو »

در واقع نرفتنش به شرکت دلیلی دیگه و مهم تری هم داشت اما ترجیح داد با نگفتنش مرد رو نگران نکنه.

چشم‌هاش رو درشت کرد و با آب و تاب ادامه داد « جونگ‌کوک‌ قسم میخورم تا دیروز اینقدر از اینکه تحسینت کنن متنفر نشده بودم »

برای اذیت کردن جیمین چهره‌ای ناباوری به خودش گرفت و یادآوری کرد « تحسین؟ یوری رسما عاشق منِ »

ابرویی با غرور بالا انداخت و جواب داد « اما من هنوزم رئیس بخش طراحیم! باور کن اگه کارش خوب نبود تا الان اخراجش کرده بودم! »

لب‌های جیمین رو کوتاه بوسید و بعداز چند دقیقه دوباره کارش رو چندبار تکرار کرد.
سپس سر بلند کرد و بعداز بوسیدن بینی نرم امگا پرسید « این بوسه‌ها برای اینکه بهت ثابت کنن مال توام کافی نیست؟ »

پلک اطمینان بخشی زد و سر تکون داد. از جونگ‌کوک‌ مطمئن بود.
اعتراف میکرد که گاهی اوقات ذهنش سمت اون خلا عاطفی که بینشون به وجود اومد کشیده میشد، مطمئن بود که جونگ‌کوک‌ هم همینطوره اما همون‌طور که به هم قول داده بودند ، گذشته رو پشت سرشون رها کرده بودند.
اگه قرار بود تمام اتفاقات گذشته رو بارها وسط بکشن میدونست که رابطشون تا الان ادامه پیدا نمی‌کرد. شاید خیلی وقت پیش ازهم جدا میشدن و اصلا هایول و هانیلی وجود نداشتن.

A NIGHT WITHOUT STAR'S Where stories live. Discover now