نگاهی به چشمهای بستهی آلفایی کرد که گونش کم کم کبود میشد و شمارهی فرد مورد نظرش رو گرفت.
میدونست که این حال بد الفا بخاطر رات نیست!
حتی بخاطر مستی هم نبود!
اما باید مطمئن میشد.+ « هوم ، چطوری نیکیِ عزیزم »
# « ببین کی بهم زنگ زده ! باز کجا کارت گیر کرده که به من زنگ زدی »
+ « عزیزم ! این چه حرفیه ! میدونی که من همیشه به یادتم »
# « برو سر اصل مطلب لیام ! »
+ « خیلی خب ! جونگکوک حالش بده ! میخوام بیای چکش کنی ! و ممنون میشم با ماشینی بیای که قراره به من بدیش »
# « چی؟ چه اتفاقی واسش افتاده ؟ »
متفکر نگاهی به عرق روی پیشونی جونگکوک و هزیون های زیر لبیش انداخت و آروم توضیح داد « فکر کنم بهش مواد دادن ! دقیقا نمیدونم فقط ممنون میشم زودتر با آمپولات جمع کنی بیای اینجا دکی »
# « لوکیشن بفرست »
اوکی زیر لب گفت و با قطع کردن تماس لوکیشن فعلیش رو برای امگا فرستاد .
بعداز حدود نیم ساعت تونست صدای ترمز محکمی که از بیرون میومد رو بشنوه .
منتظر موند و بعد پسرکی که از شوک لباش از هم باز مونده بود وارد عمارت شد.
با دیدن ویلیام و صورتی که سفید شده بود به بیرون اشاره کرد و لب زد « اون دختره .. تمام بدنش خونیه ، داره جون میده ..»
دستش رو تعصنی روی قلبش گذاشت و با لحن دلسوزی گفت « اوه عزیزدلم .. دکتر کوچولومون روحیهی دلسوزانش فعال شده؟ چه بد »
با اخم به مرد توپید « ویلیام من جدیم! »
+ « اما من جدی نیستم ! اگه میبینی تا حالا نمرده میخوام بذارمش به عهدهی خود جونگکوک! ولی بدون هرچی سرش بیاد حقشه »
با به یاد آوردن دلیلی که اون رو اینجا کشونده بود نگاهش رو به تن بی جون جونگکوک داد و همونطور که جلو میرفت پرسید « چه بلایی سرش اومده؟! »
+ « مطمئن نیستم اما تا این حد میدونم که اون هرزهی خیابونی چیز خورش کرده ! میخواست امشبو با جونگکوک باشه و این احمق هم برداشته اونو آورده داخل خونهایی که با همسرش داخلش زندگی میکنه ! من دیر رسیدم اما وقتی اومدم وضعیت خوبی نداشت »
هومی زیر لب گفت و با چک کردن بدن جونگکوک و رایحش لب زد « رات شده »
+ « هوم میدونم ، هیچ آدمی داخل هوشیاری و سالمی اینقدر گیج نیست دکی جون »
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...