📌 [ PART TWENTY FIVE ]

816 185 74
                                    

خودش رو به روبه روی جونگ‌کوک‌ رسوند و بعد با خجالت با نوک انگشت شست پاش، آروم شروع کرد به کشیدن نقش‌های فرضی روی پارکت.

جونگ‌کوک‌ با حس کردن حضور و رایحه‌ی غلیظ جیمین سرش رو از داخل لپ‌تاپش بیرون آورد و نگاهش آروم آروم از پاهای لخت جیمین که با جوراب پوشیده شده بودند کم کم بالا رفت تا به چشم‌های مردد پسر رسید.

انگار داخل خونه عادت جیمین شده بود که کلا با چیزی به اسم شلوار آشنایی نداشت و تنها یک هودی یا ژاکت دکمه دار میپوشید و پاهای لختش رو با جوراب های رنگی تا زیر زانو می‌پوشُند.

متاسفانه که سرد بود وگرنه جیمین حتی حاضر هم نمیشد جوراب بپوشه.

نگاهش لحظه‌ایی بین سینه‌ی سفید پسر که از داخل یقه‌ی هفتی شکل و گشاد ژاکتِ سفید رنگش معلوم بود چرخید و دوباره به چشماش تغییر جهت داد.

با سکوت طولانی پسر سری به معنای چیه تکون داد که پسر نفس عمیقی کشید و بعد با لحن آرومی گفت « میدونی که باید این ماه هیتمو باهام بگذرونی؟! »

با حرفی که از دهن خودش بیرون زد آهی کشید و منتظر به مرد نگاه کرد.
در واقع میخواست از جونگ‌کوک‌ خواهش کنه اما لحنش ناخودآگاه دستوری شده بود.

متعجب ابروش بالا پرید و لپ‌تاپش رو از روی پاهاش روی کاناپه گذاشت.

_ « ما همچین قراری رو بینمون نذاشته بودیم جیمین‌! گذاشته بودیم؟ »

در واقع اونها قرار بود فقط مثل دوتا همخونه باشند اما جیمین‌ ناچار بود.

مجدد آهی کشید و انگشتاش رو بهم قفل کرد.
ایندفعه با لحن ملایم تری ادامه داد « می‌دونم جونگ‌کوک‌ اما این آخرین هیتم تا بعدِ فارغ شدنمه و تنهایی گذروندنش ممکنه برام سخت باشه »

هومی کرد و جیمین تونست تیزی برق چشم‌های جونگ‌کوک‌ رو از پشت شیشه‌های عینک ببینه.

_ « حتی اگه هم من بخوام کمکت کنم قرار نیست کار زیادی رو انجام بدیم جیمین! برای بچه خطرناکه! »

پوفی کشید و با تکون دادن دستاش توضیح داد « کوتاه بیا جونگ‌کوک‌! ایندفعه آخرین باره و مطمئن باش قرار نیست دوباره همچین درخواستی رو ازت داشته باشم! فقط کنارم باش و کمکم کن! »

نگاه نامطمئنش رو روی پسر چرخوند و بعداز مدتی مکث سری تکون داد.

جیمین با تایید جونگ‌کوک‌ لبخندی زد که مرد پرسید « هیتت کی شروع میشه؟ »

+ « فردا »

جونگ‌کوک‌ شوکه شد اما به روی خودش نیاورد.
_ « میدونی چند روز قراره طول بکشه؟ »

+ « سه یا چهار روز »

_ « نسبت به قبل کوتاهِ »

+ « اما سختیش دو برابره »

A NIGHT WITHOUT STAR'S Onde histórias criam vida. Descubra agora