📌 [ PART FOUR ]

1.2K 240 28
                                    

با قلبی که تند میتپید داخل جاش تکون خورد و آب دهنش رو قورت داد .

این همه استرس از کجا اومده بود و گریبانش شده بود ؟
جیمین هم اندازه‌ی خودش استرس و شوق داشت ؟
حس میکرد اونقدر برای مراسم ازدواج هیجان داره که ممکنه هر لحظه پس بی‌افته ‌.

چند روز اخیر به سرعت باد طی شده بود و جونگ‌کوک‌ حالا در قدم زدن داخل سالن ازدواجشان بود .
سردی به بدنش هجوم آورده بود و میتونست نشستن عرق سردی رو روی پیشونیش حس کنه .
با استرس پلک زد و لباش رو تر کرد .

پدرش با کت و شلواری ذغالی رنگ نزدیک اومد و دستی به شونش زد .

+ « جونگ‌کوک‌ بیخیال ! منو خیلی یاد خودم زمانی که میخواستم با مادرت ازدواج کنم میندازی ! نکنه عاشقش شدی ؟ »

چینی به بینیش داد و گفت « استرسم طبیعیه ..به لطف شما دارم وارد زندگی میشم که نمی‌دونم تهش قراره چه اتفاقی بیوفته ، نمی‌دونم این ازدواج قراره خوب پیش بره یانه »

با اخمی بچگانه که اصلا به سن پدرش نمی‌آید روبه جونگ‌کوک‌ جواب داد « به نفعته که خودت رو راضی نشون بدی چون اگه غیر از این باشه مادرت در کمترین حالت ممکن طلاقم میده !»

به مادرش نگاه کرد که زیر چشمی به پدرش چشم غره می‌رفت و لبخندی زد .
حداقل مادرش به فکرش بود .

خواهرش جِه هی با لبخندی درخشان جلو اومد و روبه جونگ‌کوک‌ گفت « جونگ‌کوک‌ خودتو آماده کن مرد ! جیمینت داره میاد »

اضطرابی که فراموش شده بود به یکباره برگشت و مردمک چشماش رو لرزوند .
یکی داخل سالن ازدواج از هیجان و خوشحالی یکجا بند نبود و دیگری از شدت گریه مجبور شده بود با یخ پف چشماش رو بخوابونه .
شاید تهیونگ راست می‌گفت ..
این ازدواج قرار نبود به سادگی پیش بره .

یک ساعت بعد روی سکو قدم به قدم جیمین رو که همراه با برادرش سمتش بر می‌داشت رو میشمرد و برای ایستادن امگا روبه روی خودش صبر نداشت .

جیمین به زیبایی داخل اون کت و شلوار مشکی میدرخشید و موهای بلوندش جونگ‌کوک‌ رو برای دست کشیدن داخلشون ترغیب میکرد .

جیمین رو با چشمای براقش همراهی میکرد تا اینکه امگا به آرومی و با سری پایین روبه روش روی سکو ایستاد .

صورت براقش رو بالا آورد و با چشمای مشکیش به جونگ‌کوک‌ نگاه کرد .
لبخندی پررنگ به جیمین زد و دستاش رو آروم داخل دستاش گرفت .

دستای کوچیک و نرمش رو داخل دستش فشرد و ناخودآگاه زمزمه کرد « خیلی قشنگ شدی »

لبخندی خجالت زده به آلفا زد و نگاهش رو به دستاشون داد .
با صدای پدر کلیسا نگاهش رو از جیمین گرفت و به مرد میانسال داد .

A NIGHT WITHOUT STAR'S Where stories live. Discover now