_ « جیمین!!! »
کلافه ، همونطور که روی زمین زانو زده بود سمت جونگکوک چرخید و غر زد «بس کن! بلند کردن یک گلدون قرار نیست مارو بکشه جونگکوک! »
طلبکار و دست به پهلو جلو اومد و با گرفتن گلدون شیشهای از دست امگا جواب داد «اوه چرا! کامیلا چی گفت؟! بلند کردن هر چیز سنگینی مطلقا ممنوع! »
درسته! جیمین باردار بود و درحال حاضر در چهارمین ماه بارداریش به سر میبرد.
اونها هیچ قصدی برای دوباره بچه دار شدن نداشتن! نه حداقل به این زودی!..شایدم داشتن.. نمیدونست. اما اولین چیزی که جونگکوک از دومین بارداری جیمین یادش میومد باز کردن در ورودی خونه توسط خودش و بعد ترکیدن بمب اکلیل و کاغذ رنگی داخل صورتش بود. صادقانه حتی از صحنه جرم هم چیزی به یاد نداشت.با ملایمت از بازوی جیمین گرفت و با رفتن سمت کاناپه امگا، رو وادار کرد که روی سطح نرمش بشینه.
با چشم غره نگاه از مرد گرفت و به کلهی بیرون زدهی هانول از پشت کاناپه داد که به وسیله اون ایستاده بود._ « لطفا فقط بشین اینجا و کاری نکن »
با صدای کارکن شرکت خدماتی رو از جیمین گرفت و سمتشون رفت. چیزی تا تخلیه شدن خونه نمونده بود و این به این معنا بود که شاید امشب رو میتونستن داخل خونهی جدیدشون بخوابن.
با بارداری دوباره جیمین اولین چیزی که به ذهنش هردوشون اومد این بود که باید خونه رو عوض کنن. یک خونهی کوچیک تر اما با اتاقهای بیشتر براشون مناسب تر بود.
با قرار گرفتن هانولی که تقریبا لبخند گشادش کل صورتش رو پوشونده بود دست از چشم غره برداشتن به جونگکوکی که سرگرم صحبت کردن با کارگر بود برداشت و توجهش رو به پسرش داد.
دست جلو برد و با بغل گرفتن هانول که کنارش روی پاهای گره گرهایش ایستاده بود، اون رو داخل بغل خودش نشوند.
دندون های خرگوشی و تقریبا بزرگی که از لثهی بالایی پسرک بیرون زده بودند باعث شد چشمهاش مثل بار اول از دیدنشون برق بزنه و قلبش با عشق به تپش بیوفته.لپ آویزون و صورتی رنگ هانول رو بوسید و با فشار دادن تن نرم پسر به خودش با محبت زمزمه کرد « وای زندگیم ، دلم میخواد بخورمتتت »
و جای بوسش رو گاز گرفت.هانول با خوشحالی خندید و دستهاش رو با ذوق تکون داد. با چرخوندن سرش لپش رو از لپ جیمین فاصله داد.
مقداری روی پاهای جیمین خودش رو بالا کشید و سرش رو سمت گردن و غدد رایحه امگا خم کرد.با فشار بینی فندقی هانول به پوست نرم گردنش ریز خندید و با شل کردن حلقه دستهاش دور بدن پسرش مانع از بوییده شدن رایحش توسط اون نشد.
آروم بودن هانول داخل بغلش و همچنین بیکاریش باعث شد به اتفاقات چند ماه قبل فکر کنه.
تقریبا دو ماه از سفرشون به گانگ نئونگ گذشت و جیمین بلاخره از تصمیمش برای منحل کردن باند مطمئن بود.
یک مهمونی مافیایی با شکوه راه انداخت. تک تک افراد باند خودش داخل اون مهمونی حضور داشتن.
پخش کردن این خبر که رئیس بزرگ باند مافیایی زمرد (Emerald) برای اولین بار قراره به طور مستقیم در یک مهمانی شرکت کنه باعث شده بود افراد باندهای رقیب هم به صورت مخفیانه در اون مهمونی شرکت کنند.
لازم به گفتن اینکه چند پلیس هم با لباس شخصی درون اون مهمونی بودند نبود.
جونگکوک شخصا و به طور مخفیانه خبر این مهمونی بزرگ رو به چند روزنامه نگار و خبرنگار داده بود و مطمئن شد که حتما قرار اون شب جلوی اون عمارت حضور پیدا کنند.
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...