📌 [ PART THIRTY FOUR ]

835 182 131
                                    

فقط دو هفته تا بدنیا اومدن بچه مونده بود و جونگ‌کوک‌ با اینکه هیچ بچه‌ایی رو حمل نمی‌کرد فاصله‌ایی تا پس افتادن به دلیل استرس و هیجان نداشت.

واقعا داشت تمام سعی خودش رو میکرد که جلوی زبونش رو بگیره و همه جوره با خواسته های جیمین راه بیاد اما خب تحمل کردن امگایی که مدام بهش می‌چسبید و مثل جارو برقی بوش میکرد سخت بود.

تلاش میکرد که وقتی جیمین نزدیکش میشه با پنجه صورتش رو نگیره و به عقب هولش نده چون چسبیدن پسر بهش قابل تحمل تراز اشک‌های درشت و مظلومانش بود.

با صدای جیمین که اسمش رو صدا میزد آهی کشید و از جا بلند شد.
وارد آشپزخونه شد و نگاهی به پسر انداخت که روی سرامیک آشپزخونه نشسته بود و هیچکاری نمی‌کرد!
بدون هیچ دلیلی همین طوری روی سرامیک سرد نشسته بود!

به کانتر تکیه داد و پرسید « بله؟ صدام زدی »

به کنار خودش روی زمین اشاره کرد و طوری که انگار بدون جونگ‌کوک‌ زنده موندن سخت بود گفت « بیا اینجا کنارم بشین! »

برای صدمین بار داخل اون روز آه بی‌صدایی کشید و با برداشتن تکیه خودش از کانتر روبه روی امگا روی سرامیک نشست.

نگاهی به پاهای لخت جیمین که فقط شلوارک کوتاه مشکی رنگی پایین تنش رو پوشونده بود انداخت و پرسید « چرا اینجا نشستی؟ سرده »

لبه‌های کت بیسبالِ سفید_ مشکی رنگش رو بهم نزدیک تر کرد و جواب داد « همه جا گرمه اما اینجا خنکه »
حس بودن داخل جهنم رو نداشت. تا قبل از اینکه روی سرامیک‌ها بشینه قصد داشت از خونه فرار کنه یا هر طوری که شده خودش رو داخل یخچال جا کنه.

نگاهی به بالا تنه‌ی جیمین که هیچ لباسی زیر کت بیسبالش نپوشیده بود کرد و سری با تأسف تکون داد.

_ « میدونی که فردا باید بری پیش کامیلا؟! »

سری تکون داد و با لحنی نرم پرسید « باهم میای؟ »

مکثی کرد و با فکر کردن به برنامه‌ی فرداش لب زد « تا ظهر شرکتم ، جلسه دارم ، ساعت چند نوبت داری؟ »

کف پاهاش رو ضربه وار روی سرامیک تکون میداد و همون‌طور که نگاهش به مرد بود جواب داد « گفت ساعت سه اونجا باشم »

سری تکون داد و گفت « تا دو خودمُ می‌رسونم »

لبخند قدردانی به جونگ‌کوک‌ زد و با تکیه دادن سرش به کابینت نگاه عمیقش رو به جونگ‌کوک‌ داد.

جونگ‌کوک‌ زیر سنگینی نگاه جیمین معذب شد و با صاف کردن گلوش دستی به چونه‌ی تقریبا زبرش کشید.
_ «میرم حموم ، باید صورتمو اصلاح کنم »

***

تیشرتش رو روی تخت پرت کرد و سمت حموم قدم برداشت که ضربه‌ای به در اتاقش خورد و ابتدا کله‌ی مشکی رنگ جیمین و بعد به دنبالش پسر کاملا وارد اتاق شد.

A NIGHT WITHOUT STAR'S Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon