نگاهی به جسم ظریف پسر که در مقایسه با خودش ازش کوتاه تر بود انداخت و ناخودآگاه چشماش رو داخل حدقه چرخوند.
اون داخل تصمیمش برای نزدیک نشدن به جیمین مصمم بود اما انگار امگا برخلاف خودش فکر میکرد یا حداقل شوق دیدن مواد غذایی و خوراکیهای رنگارنگ باعث شده بود جیمین به محض فهمیدن اینکه جونگکوک قصد داره به فروشگاه بره خیلی سریع لباس بپوشه و مثل جوجه اردکها دنبالش راه بیوفته.
نفس آه مانندش رو بیرون داد و با دیدن کنسروهای دریف شدهی روی قفسه سمتشون رفت.
یکی از کنسرو های ذرت رو برداشت و نگاهی به تاریخش کرد.
با مطمئن شدن از سالم بودن کنسرو یکی دیگه از روی قفسه برداشت و داخل سبد چرخدارش گذاشت.جیمین بدون توجه به جونگکوکی که مشغول خرید و چک کردن تک تک تاریخهای مواد غذایی بود مسخ شده جلو تر رفت و اول قفسه ایستاد.
آب دهنش رو با ضعف قورت داد و نیم نگاه مرددی به آلفا انداخت.
سرگرم انتخاب شکل پاستا بود که جیمین درحالی که شیشهی نسبتا بزرگی رو در دست داشت نزدیکِ سبد اومد و شیشهی خیارشور رو داخل سبد گذاشت.
بعد با رضایت کمر راست کرد و لبخند ضایعای به اخمِ روی پیشونی جونگکوک زد.
جیمین از خیارشور داخل ساندویچ متنفر بود اما برای تنها خوردن خیارشور روحشم میداد.جونگکوک در مقابل با غضب شیشهی خیارشور رو برداشت و درحالی که مشغول چک کردن تاریخ انقضاش شد گفت « فکر میکنی با پدرت اومدی خرید کیم؟! خیارشور داخل لیست خریدمون نیست! »
با بیخیالی دستاش رو روبه روی سینش گره زد و با بالا انداختن ابروش جواب داد « پدر من که نه اما پدر پسرت که هستی! اینطور نیست ددی؟! »
نفس سنگینش رو پر صدا بیرون زد و با برگردوندن خیارشور به داخل سبد راهش رو کج کرد و از کنار جیمین گذاشت.
پسرک پرو!
جونگکوک واقعا حس میکرد با پسر بچهی ۳سالش به فروشگاه اومده نه یک مافیای روانی!
و تمام اینها نشون میداد که هرچیزی که در مورد هورمونهای بارداری شنیده بود درست بوده.جیمین با تخسی از بی توجهی جونگکوک لباش رو غنچه کرد و با راه افتادن پشت سر آلفا ادامه داد « و اینم باید بدونی که در اینجور مواقعی روح پسرت به جسمم نفوذ میکنه! وگرنه من حاضر نیستم برای یک شیشه خیارشور ناز تورو بخرم! »
بیتوجه به امگا نگاهی به گزینهی بعدی لیستش انداخت و هومی گفت.
فحشی به جونگکوک داد و سرخود جلوی آلفا به راه افتاد.
نگاه بیحوصلهای به جیمین انداخت و ترجیح داد کاری به کار اون امگای لجباز نداشته باشه!
جدیدا سعی میکرد خودش رو از حاشیه و هیاهو دور کنه! به خصوص که جیمین خودش یک تنه بمب هیاهو و دردسر بود.
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...