📌 [ PART TWENTY FOUR ]

819 204 70
                                    

نگاهی به جسم ظریف پسر که در مقایسه با خودش ازش کوتاه تر بود انداخت و ناخودآگاه چشماش رو داخل حدقه چرخوند.


اون داخل تصمیمش برای نزدیک نشدن به جیمین مصمم بود اما انگار امگا برخلاف خودش فکر میکرد یا حداقل شوق دیدن مواد غذایی و خوراکی‌های رنگارنگ باعث شده بود جیمین به محض فهمیدن اینکه جونگ‌کوک‌ قصد داره به فروشگاه بره خیلی سریع لباس بپوشه و مثل جوجه اردک‌ها دنبالش راه بیوفته.

نفس آه مانندش رو بیرون داد و با دیدن کنسرو‌های دریف شده‌ی روی قفسه سمتشون رفت.

یکی از کنسرو های ذرت رو برداشت و نگاهی به تاریخش کرد.
با مطمئن شدن از سالم بودن کنسرو یکی دیگه از روی قفسه برداشت و داخل سبد چرخدارش گذاشت.

جیمین بدون توجه به جونگ‌کوکی که مشغول خرید و چک کردن تک تک تاریخ‌های مواد غذایی بود مسخ شده جلو تر رفت و اول قفسه ایستاد.

آب دهنش رو با ضعف قورت داد و نیم نگاه مرددی به آلفا انداخت.

سرگرم انتخاب شکل پاستا بود که جیمین درحالی که شیشه‌‌ی نسبتا بزرگی رو در دست داشت نزدیکِ سبد اومد و شیشه‌‌ی خیارشور رو داخل سبد گذاشت.
بعد با رضایت کمر راست کرد و لبخند ضایع‌ای به اخمِ روی پیشونی جونگ‌کوک‌ زد.
جیمین از خیارشور داخل ساندویچ متنفر بود اما برای تنها خوردن خیارشور روحشم میداد.

جونگ‌کوک‌ در مقابل با غضب شیشه‌ی خیارشور رو برداشت و درحالی که مشغول چک کردن تاریخ انقضاش شد گفت « فکر می‌کنی با پدرت اومدی خرید کیم؟! خیارشور داخل لیست خریدمون نیست! »

با بیخیالی دستاش رو روبه روی سینش گره زد و با بالا انداختن ابروش جواب داد « پدر من که نه اما پدر پسرت که هستی! اینطور نیست ددی؟! »

نفس سنگینش رو پر صدا بیرون زد و با برگردوندن خیارشور به داخل سبد راهش رو کج کرد و از کنار جیمین گذاشت.

پسرک پرو!
جونگ‌کوک‌ واقعا حس میکرد با پسر بچه‌ی ۳سالش به فروشگاه اومده نه یک مافیای روانی!
و تمام اینها نشون میداد که هرچیزی که در مورد هورمون‌های بارداری شنیده بود درست بوده.

جیمین با تخسی از بی توجهی جونگ‌کوک‌ لباش رو غنچه کرد و با راه افتادن پشت سر آلفا ادامه داد « و اینم باید بدونی که در اینجور مواقعی روح پسرت به جسمم نفوذ می‌کنه! وگرنه من حاضر نیستم برای یک شیشه خیارشور ناز تورو بخرم! »

بی‌توجه به امگا نگاهی به گزینه‌ی بعدی لیستش انداخت و هومی گفت.

فحشی به جونگ‌کوک‌ داد و سرخود جلوی آلفا به راه افتاد.
نگاه بی‌حوصله‌ای به جیمین انداخت و ترجیح داد کاری به کار اون امگای لجباز نداشته باشه!
جدیدا سعی میکرد خودش رو از حاشیه و هیاهو دور کنه! به خصوص که جیمین خودش یک تنه بمب هیاهو و دردسر بود.

A NIGHT WITHOUT STAR'S Where stories live. Discover now