📌 [ PART NINETEEN ]

715 174 96
                                    

بدن سست شدش روی روی تخت انداخت و گره‌ی دست‌هاش دور موبایل شل شد و روی تخت افتاد.

اشاره‌ایی به مقاله‌ای که صفحه نمایش موبایل کامیلا رو رنگی کرده بود کرد و با ناباوری روبه دختر لب زد « اون .. اون می‌تونه ازم جدا بشه اما .. اما نمی‌تونه بچه‌ی منُ از بین ببره »

دستِ لرزونش رو روی چشم‌های نمناکش کشید و زمزمه کرد « از این به بعد داخل دادگاه حاضر میشم اما اون بچه‌ی منه »

چشم‌های تَرِش رو به چشم‌های دختر دوخت و لرزون گفت « من پدر اون بچم و جیمین نمی‌تونه همچین کاری رو باهام کنه »

بعد با یادآوری چیزی چشم‌هاش برق زد و بلافاصله اضافه کرد « این یه دروغِ مضخرفه چون بچه‌ی من الان پنج ماه و ۶ روزشه و جیمین نمی‌تونه اون رو سقط کنه ! اون کمتراز ۴ ماه دیگه به دنیا میاد و الان نصفی از بدنش کامل شده! امکان سقطش وجود نداره! مگه نه کامیلا؟ »

با مردمک های غمگینش به مرد خیره شد و سکوت کرد.
نمی‌خواست با رد کردن حرف آلفا ضربه‌ی بزرگتری بهش بزنه.

رنگ چشم‌های جونگ‌کوک‌ با سکوت کامیلا به رنگ نیلی در اومدند و نا امیدی تمام وجودش رو در بر گرفت.

اولین قطره از اشک روی گونش ریخت و با لحنی گرفته ادامه داد « میدونی من فقط دلم میخواد تمام لباس‌هایی که براش خریدم رو داخل تن کوچیکش ببینم ، منظورم اینه که دیشب یه کلاه جدید براش گرفتم آخه اون وسط زمستون بدنیا میاد و اگه گرم نگهش نداریم ممکنه که مریض بشه »

ناخواسته هقی از بین لباش بیرون رفت و سمت جونگ‌کوک‌ قدم تند کرد.
بدون مکث شونه های خمیده‌ی مرد رو در آغوش کشید و سرش رو به شونه‌ی مرد تکیه داد.

دست‌هاش برای اینکه دور تن آزرده‌ی دختر حلقه بشن جونی نداشتند .
به سختی داشت در برابر غمِ بزرگی که به روح و قلبش هجوم آورده بود مقاومت میکرد.

به یکباره حجم عظیمی از نفرت نسبت به جیمین وجودش رو فرا گرفت.
چشم‌های نیلی رنگش سرخ شدند و دندوناش ناخودآگاه قفل شدند.
فکش منقبض شد و مشتش با شدت بسته شد.

آروم کامیلا رو از خودش دور کرد و در حالی که نفس نفس میزد موبایلش رو از روی تخت چنگ زد.

کامیلا با شگفتی به تغییر رفتار جونگ‌کوک‌ خیره شد و منتظر موند.
آلفا به سرعت تغییر مود داده بود و این اتفاق دختر رو مقداری می‌ترسوند چون میدونست که چه کارهایی از مرد بر میاد.

درحالی که اخم غلیظی روی پیشونیش شکل گرفته بود با پوزخند انگشتاش رو روی صفحه‌ی موبایلش بالا پایین میکرد.
با پیدا کردن شماره‌ی مورد نظرش روش کلیک کرد و منتظر جواب دادن مرد شد.

با وصل شدن تماس بدون اینکه مهلتی به آلفای پشت خط بده دستور داد « ویلیام ! می‌خوام هرطور که شده جیمین رو برام پیدا کنی! »

A NIGHT WITHOUT STAR'S Where stories live. Discover now