برای مطمئن شدن از چیزی که دیده چند بار پلک زد و بعدش حس کرد که روی هوا معلقه.
با دیدن جیمین نفسش بند اومد و برای چند لحظه قلبش از حرکت ایستاد.
امکان نداشت!بدن خشک شدش رو تکون داد و با شگفتی لب زد « جیمین؟ تو ..تو اینجا چکار میکنی؟ »
تمام حس بد و نفرتی که تا قبل از اون نسبت به پسر احساس میکرد با دیدن لبخند و گونههای درخشان امگا از بین رفت.
بدن سست شدش رو جلو برد و لب زد « حالت خوبه؟ جیمین تو اینجا چکار میکنی؟ »
جلو رفت و با گرفتن بازوهای ظریف پسر اون رو بررسی کرد.
با رسیدن چیزی به ذهنش مردمک چشمهاش گشاد شد و گفت « نکنه اون عوضی تو رو آورده اینجا ؟! »
پوزخندش پررنگ تر شد و بازوهاش رو از چنگ آلفا خارج کرد.
هه هه ...
آلفای احمق.گیج نگاهش رو به جیمین داد که امگا لب زد « اشتباه نکن جونگکوک! من اون کسیم که برای دیدنش اومدی »
اخم کرد و چند لحظه به جیمین خیره موند .
سعی کرد حرف پسر رو درک کنه اما هر لحظه که میگذشت قلبش بیشتر به درد میومد.ناباور خندید و با دست اشاره ایی به جیمین کرد.
_ « امکان نداره ! این یه دوربین مخفیه جیمین؟ »
شدت خندش بیشتر شد و باعث تو هم رفتن اخمهای جیمین شد.
حس میکرد الان دیوونه میشه.بلند خندید و اضافه کرد « یعنی تو اون کسی هستی که تموم این مدت منُ بازی داده ؟! »
_ « خنده داره اما زیاد جالب نیست جونگکوک »
با ادامه پیدا کردن خندههای جنون آمیز آلفا نیشخندی زد و همونطور که روی کاناپه مینشست سیگاری از داخل جا سیگاری چرمش بیرون آورد.
با روشن شدن فیتیلهی سیگار اون رو گوشهی لبش گذاشت و با لحن تحقیر آمیزی لب زد « انتظار نداشتم اینقدر احمق باشی جونگکوک »
پکی به سیگار زد و همونطور که دودش رو به سمت صورت شوکهی آلفا خالی میکرد ادامه داد « درست حدس زدی جونگکوک! نمیخواد انکار کنی ! این من بودم ! صاحب تمام این تشکیلات بزرگ و همچنین رئیس تمام اون آدمایی که برای تو کار میکنن »
+ « منو دست کم گرفتی جونگکوک ، اول نمیخواستم همچین چیزی رو شروع کنم اما خودت باعثش شدی »
جلوی چشمهای لرزون و تن سست شدهی آلفا بلند شد و با نزدیک شدن به جونگکوک به چشمهای نیلی رنگش زل زد و زمزمه کرد « مقصر تمام اینا خودت بودی جونگکوک »
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fan fikcia📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...