اسموتی های توت و موز رو به دست جیمین داد و خودش با دور زدن ماشین پشت فرمون نشست.
لیوان نوشیدنیش رو از جیمین گرفت و با گرفتن نی جلوی دهن هانول، با بازیگوشی خیره به چشمهای براق نوزاد گفت « اسموتی میخوای عزیزم؟ »
دستش رو بالا آورد تا به نی داخل لیوان چنگ بزنه که جونگکوک خندون لیوان رو عقب کشید و همونطور که به نی مک میزد گفت « اوه اوه متاسفم پسرکوچولو ، تو هنوز نمیتونی بخوری »
با لبهای بیرون زده، چشم از جونگکوک گرفت و به جیمینی که داد که داخل بغلش دراز کشیده بود و با اعتراض نق نقی کرد.
به چشمهای اشکی هانول کرد و خطاب به آلفای خندون گفت « اذیتش نکن جونگکوک »
سپس لیوانش رو سمت جونگکوک گرفت تا نگهش داره و سپس با خالی شدن دستش بدن ظریف هانول رو به خودش نزدیک تر کرد و با برداشتن شیشه شیری که بین فضای صندلیهای ماشین بود درش رو باز کرد و سرش رو به دهن کوچیک هانول نزدیک کرد.پسربچه با بهونه بهش مک زد و با دستهای کوچیکش به تیشرت سفید جیمین چنگ زد.
موهای کم پشت و نازک هانول رو روی کلهی کوچیکش مرتب کرد و با گرفتن لیوان اسموتیش از جونگکوک مقداری ازش نوشید.با خالی شدن لیوان پلاستیکی و شفاف نوشیدنی اون رو داخل کیسه زبالهایی که پایین پای جیمین بود انداخت و استارت ماشین رو زد.
با چنگهایی که هانول به تیشرت و سینش مینداخت لب گزید و قبل از اینکه ماشین حرکت کنه لب زد « وایسا جونگکوک »
کنجکاو سمت پسر چرخید و خیره به کشمکش بین هانول و جیمین پرسید « چیشده؟ »
با فاصله دادن شیشه شیر از دهن هانول ، در اون رو بست و سرجای قبلیش گذاشتش.
بی صدا هانول رو به دست مرد داد و با رد کردن خودش از بین صندلی های جلو ، روی تشک بادی که جونگکوک روی صندلی عقب گذاشته بود نشست.
با دراز کردن دستهاش هانول رو از بغل جونگکوک گرفت و همراه پسرک روی تشک دراز کشید.به پهلو خوابید و سر روی بالشتک بلند و نرم کرم رنگ گذاشت.
هانول رو به پهلو ، روبه روی خودش خوابوند و با گرفتن شیشه شیر از جونگکوکی که به طرفشون چرخیده بود سر شیشه شیر رو دوباره داخل دهن هانول گذاشت و روبه جونگکوک لب زد « برگرد جلو ، دیگه نگاه نکن! »نیشخندی زد و با تکون دادن سرش سمت فرمون چرخید.
با رو گرفتن جونگکوک تیشرت گشاد و سفیدش رو بالا برد و روی سر هانول کشید.
چند وقت پیش درحال دوش گرفتن بود که صدای گریهی هانولی که تازه از خواب بیدار شده بود باعث شد به طور سَرسَری بدنش رو بشور و با حوله بیرون بپره.همونطور با حوله کنار هانول دراز کشیده بود و بهش شیر داده بود که چشم پسرکی که جیمین مطمئن بود یک آلفا میشه به سینهی برهنش خورده بود و بهش چنگ انداخت بود.
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...