با ووت و نظرات فشنگتون خوشحالم کنید🥰
***با خوردن چند ضربه به در اتاق و بعد وارد شدن شخصی به داخل اتاق چشم بسته روی تخت تکونی به خودش داد و ناخودآگاه هومی زیر لب گفت.
چشمهاش از شدت خستگی مثل چسب بهم چسبیده بودند نیمی از تلاشش برای باز کردنشون بی نتیجه بود.
خوشبختانه بینیش بهتر از چشم و گوشهاش کار میکرد که پیچیدن رایحهای شیرین گیلاس جیمین زیر بینیش باعث شد هوشیار تر بشه.
بلاخره پلکهاش رو به سختی از هم فاصله داد و با نگاه خمارش به جیمینی که آشفته بالای تختش ایستاده بود خیره شد.
نالهی بی صدایی کرد و با لحنی گرفته و خفه لب زد « باز که اینجایی تو »
دستاش رو خجالت زده بهم گره زد و با صدای آرومی جواب داد « خوابم نگرفت »
به پهلو چرخید و همونطور که از بین پلکهای نیمه بازش به جیمین زل زده بود مثل دفعهی قبل گفت « من شبیه داروی خواب آورم؟ »
در کمال بی شرمی و صداقت ،جیمین با اطمینان سر تکون داد که با سوال بعدی جونگکوک تکون ریزی خورد.
_ « چرا پیرهنِ لباس خواب تنت نیست؟ »
روی پاش جابه جا شد و درحالی که کمرش به دلیل ایستادن درد گرفته بود جواب داد « گرمم بود »
میخواست بگه دقیقا چرا باید اوایل زمستون گرمت باشه اما بیخیال شد. توان حرف زدن نداشت.
هومی کرد و خیره به دستهای جیمین که یکی رو روی کمر برهنش قرار داشت و دیگری رو روی شکمش میگذاشت پرسید « چرا اومدی اینجا؟ »
نگاهش رو از حالت عادی مظلوم تر کرد و گفت « میزاری امشب پیشت بخوابم؟ »
حدس میزد.بعضی از کارهای اون پسر به شدت قابل پیشبینی بود.
آهی کشید و خسته از بحث کردن مقداری خودش رو عقب کشید تا برای جیمین روی تخت جا باز بشه._ « بیا ، اما فقط همین امشبه! »
با شوق سری تکون داد و سریعا کنار جونگکوک روی تخت جا گرفت.
خودش رو از پشت به آلفا چسبوند و ملافه رو تا روی سینه روی خودش بالا کشید.لب باز کرد تا چیزی بگه که جونگکوک با صدای تقریبا بلندش تشر زد « خستهام جیمین! فقط بخواب! »
لبهاش مقداری با دلخوری آویزون شد و درحالی که کاملا رو از جونگکوک گرفت و به ملافه داد زمزمه کرد « فقط خواستم بهت شب بخیر بگم »
نفهمید جونگکوک شنید یا نه اما دقیقهای بعد گرمای نفس های داغ و منظم مرد رو پشت گردنش حس کرد و باعث شد که موهای بدنش سیخ بشن.
YOU ARE READING
A NIGHT WITHOUT STAR'S
Fanfiction📌[نام داستان: شبی بدون ستارهها ] 📌 [ژانر : عاشقانه ، اسمات ، جنایی ، امگاورس ، انگست ] 📌[ زوج : کوکمین ] 📌[خلاصه: جئون جونگکوک و کیم جیمین آلفا و امگایی که با یک قاشق طلایی داخل دهانشون به دنیا اومدن و به زودی قراره یک ازدواج تجاری بینشون رخ...