⏳Part3⌛

3.2K 596 250
                                    

صبح وقتی خودش رو تنها روی تخت پیدا کرد به سرعت ملحفه رو کنار زد تا از تخت پایین بره، ولی با دیدن ساعت جیبی طلایی رنگ روی عسلی صاف نشست و دستشو دراز کرد تا ساعت رو برداره، سرمای بدنه فلزی ساعت حس خوبی بهش داد و لبخند به لب هاش آورد، این روزها زیاد میخندید و همه ی این رو مدیون پسر دوست داشتنی طبقه پایین بود.

دلش میخواست هرچه زودتر از اتاق بیرون بره تا جونگ مین رو ببینه، سمت کمد لباساش رفت و از میون پیراهن های بلندش یه پیرهن شیری برداشت و به تن کرد و بعد از پوشیدن شلوار و جلیقه خاکی رنگش موهای حالت دارشو کمی مرتب کرد و از اتاق خارج شد. پله هارو یکی در میون طی کرد و وقتی به پله آخر رسید کمی خیز برداشت و با حالت بامزه ای مثل یه بچه گربه پرید و کف پاهاشو روی زمین گذاشت.

صدای خنده ریز خدمتکار رو شنید و سر بلند کرد، بیول وقتی اخم های ته یانگ رو دید ترسیده قدمی به عقب برداشت و به سرعت توضیح داد:

_مـ...من قصد بی احترامی نداشتم فقط این حرکت خیلی بامزه بود...لطفا رفتار بی ادبانه منو ببخشید!

اخم های ته یانگ باز شد و با خودش فکر کرد"من بامزم؟"

_تو فکر میکنی من بامزم؟

_من...مـ...معذرت میخوام!

ته یانگ بی فکر دستای دخترک رو گرفت و یه شوک بزرگ به دختر بیچاره وارد کرد. با لبخند مستطیل شکل و زیباش قلب دخترک رو لرزوند و پرسید:

_واقعا فکر میکنی بامزم؟

بیول تا به حال به عمرش شخصی به اون زیبایی ندیده بود و حالا که لبخند درخشان ته یانگ رو میدید تنها یک جمله به ذهنش رسید"اون واقعا زیباس!"

به سختی بزاقش رو قورت داد و با لکنت جواب داد.

_منو که تنبیه نمیکنید؟

صدای خنده ته یانگ توی راه پله پیچید و گفت:

_البته که نه نونا

نونا؟ چرا انقدر این کلمه از زبان ارباب جوونش دوست داشتنی بنظر میرسید؟ چیزی در دل دخترک تکون خورد لب هاش به لبخند دعوت شد.

_می تونم یه سوال بپرسم نونا؟

هنوزهم دستاش میون انگشتان ظریف ته یانگ بود و این حس خیلی خوبی بهش میداد، چرا تاحالا به این موضوع که ارباب زادش انقدر دوست داشتنیه توجه نکرده بود؟

_البته

_تو جونگ مین شی رو ندیدی؟

_چرا دنبالش می گردی؟

این صدای پدرش بود که سوال رو پرسیده و لرزه به تن پسرکوچیکتر انداخت، اون همیشه تا حد امکان خودشو از دیدراس پدرش مخفی میکرد و وقتی هم که همدیگه رو میدیدن پدرش مثل یک روح نادیدش میگرفت و از کنارش میگذشت. پس حالا چی شده بود که اول اون به ته یانگ توجه نشون داده بود؟

Diavolo(Switch) Where stories live. Discover now