(فلش بک ٢٩ آپریل سال ١٩٧۵)
دخترک به سختی اشکهاش رو پاک میکرد و صدای هق هقهای معصومانش توی فضای ساکت مهمون خونه میپیچید، صاحب مهمون خونه با مهربونی و دلسوزی دستمال گلدوزی شده رو به دست بیول داد و بعد از تشکر ضعیف دخترک، روبه جونگمین که همچنان در سکوت به زمین خیره شده بود و با دست های زخمیش بازی میکرد، پرسید:
*حالا میخوای چیکار کنی پسرم؟
جونگمین عاجزانه آه کشید و دستاشو درهم چفت کرد و بعد از قرار دادن ساعد هردوتا دستش روی سرش، پیشونیش رو به لبه میز چسبوند.
+چیکار میتونم بکنم؟ من اون آدم رو زدم، خیلی راحت میتونه بره و ازم شکایت کنه
به محض تموم شدن جملش گریه های بیول شدت گرفت و با کلماتی که به سختی میشد از میون هق هقهاش تشخیص داد، تندتند گفت:
=ه-همش تقصیر منه، جونگمین شی م-من متاسفم! وا-قعا نمی-خواستم...بعداز ای-این همه سال که همدیگه رو دیدیم اینجوری براتون دردسر درست کنم! م-متاسفم، خیلی متاسفم!
جونگمین بلاخره سر بلندکرد و از سر بیچارگی و دلرحمی برای اون دخترک بیپناه و آشفته حال، گفت:
+گریه نکن بیول شی، کوچولوت آسیب میبینه
به سختی لبخند نصفه و نیمهای روی لبهاش نشوند تا بیول هم دست از گریه کردن برداره و بلاخره بعداز گذشت چند دقیقه صدای هق هقای دخترک قطع شد و تنها فین فین آرومی به گوش میرسید که دلیلش آبریزش بینی بیول بود.
صاحب مهمون خونه که دقایقی میشد در سکوت فکر میکرد، به ناگه سرشو بالا گرفت و سکوت حاکم در جمع رو شکست.
*گفتی اون آدم عموی ناتنیته؟
بیول سرتکون داد و صاحب مهمون خونه اینبار رو کرد به جونگ مین و گفت:
*نمیدونم چقدر قراره از پیشنهادم استقبال بشه یا اینکه چقدر دلخور بشی فقط...
دست زخمی جونگمین رو میون دستای گرمش گرفت و لبخند مهربونش، که بی شباهت به مادر عزیزش مینهی نبود رو نثار چشمای غمگین جونگمین کرد.
*اینو بدون که من بخاطر خودت این پیشنهاد رو میدم پسرم، تو میتونی قبول کنی یا اینکه میتونی ردش کنی، فقط به عنوان یه راهکار بهش نگاه کن باشه؟
نگاه جونگمین علاوه بر کنجکاوی، کمی رنگ نگرانی گرفت. اون چه پیشنهادی بود که ممکن بود جونگمین رو دلخور کنه؟ اگه یه راهکار بود پس چجوری جونگمین میتونست دلخور بشه؟
+لطفا ادامه بدین
*بیول بارداره جونگمین، اون آدم عموی ناتنیشه و قطعا نمیتونه تا زمانیکه پدر بچه و همسر این دختر کنارشه آسیبی بهشون برسونه
![](https://img.wattpad.com/cover/285062318-288-k451275.jpg)
YOU ARE READING
Diavolo(Switch)
Fanfiction_چی از جونم میخوای؟! _عاشقم شو. _عاشقت بشم که چی بشه؟ به لیست ترسهام یه اسم دیگه رو اضافه کنم؟ _تو همین الانم من رو توی لیست ترسهات داری کیم تهیونگ؛ ولی میترسی... میترسی از اینکه بفهمم جزئی از ترسهات شدم!!! ❗️فصل اول پایان یافته❗️ فصل دوم داخ...