⏳Part6⌛

3K 560 216
                                    

دربان درهای اصلی عمارتو باز کرد و گفت:

_خوش اومدی پسرم، این عمارت بدون حضور تو واقعا سوت و کور بود

جونگ مینم با لبخند جوابشو دادو با رفتن دربان، ته یانگو روی دستاش جابه جا کرد، اولین قدمش رو سمت پله ها برداشت که هاجین رو دید سراسیمه بالای پله ها ایستاده و به اونها نگاه میکنه، بنظر میرسید از دیدن جونگ مین شکه شده و حالا دیدنش توی اون حالت در حالیکه ته یانگ رو بغل کرده بود حسشو تشدید میکرد.

_چه اتفاقی افتاده؟

جونگ مین اخم کرد و قدم دیگه ای برداشت.

_فکر میکردم باهم برادر باشین

_منظورت چیه؟

_چجور برادری هستی که حتی نفهمیدی ته یانگ خونه نیست؟

_از ناکجا آباد سرو کلت پیدا شده و اومدی برادر بودن منو زیر سوال ببری؟

با هر کلمه، جونگ مین یک قدم دیگه برمیداشت و وقتی به هاجین رسید ابروهاش جمع شد و قبل از اینکه از کنارش رد بشه نیشخند زدو گفت:

_اوه ببخشید، یادم نبود شما اصلا برادر نیستین!

دستای هاجین مشت شد و وقتی جونگ مین از کنارش گذشت لبشو به دندون گرفتو گفت:

_تو حق نداری اینجوری با من صحبت کنی!

جونگ مین توجهی نکرد و هاجین با صدای بلندتری صداش زد.

_یـــــــــا با توام!

جونگ مین به بالای پله ها رسیدو قبل از اینکه وارد راهرو بشه روی پاشنه پا چرخیدو گفت:

_کسی که برادرشو توی چنین وضعیتی رها کنه، لیاقت رفتار درست تری هم نداره

_از این مدل حرف زدن پشیمون میشی جونگ مین!

_من ازت نمی ترسم، هاجین

با لحن قاطعانه گفتو وارد راهرو شد. هاجین دستاشو مشت کرد و با عصبانیت به ته‌یانگی که توی بغل جونگ مین خوابیده بود چشم دوخت.

بعد از واردشدن به اتاق، ته یانگو روی تخت گذاشت و ملحفه رو تا زیر گردنش بالا کشید، ته یانگ توی خواب لرزید و لب هاش جمع شد، جونگ مین به سرعت دستشو روی سینش گذاشتو ضربه های آروم زد.

_ششش چیزی نیست عزیزم، من اینجام

پسرکش همراه با ناله ی ضعیفی توی خواب بغض کرد، نمیدونست داره چه خوابی میبینه ولی نگران شدو پیشونیشو لمس کرد. کمی تب داشت و از ترس اینکه سرما بخوره ملحفه رو کمی کنار زدو کنارش روی تخت دراز کشید، مشغول نوازش کردن موهاش شد و گه‌گاهی ضربه های آرومی به سینش میزد تا توی خواب آروم بگیره.

خسته بود و احتیاج به استراحت داشت، نمیدونست چقدر گذشته بود ولی کم کم خوابش گرفت و کنار پسرش به خواب عمیق و آرومی فرو رفت. خوابی که تمام این مدت خودشو از داشتنش محروم کرده بود.

Diavolo(Switch) Where stories live. Discover now