بارها جمله آخر توی ذهنش تکرار شد و هربار ترسش به اون جمله بیشتر میشد، اون فقط یه جمله ساده نبود، اون آدم رسما مقابل همه تهدیدش کرده بود.
تهیونگ برتای لاجوردیشو میون انگشتاش میچرخوند و بدون هیچ حرفی و در سکوت به پسرک لرزون مقابلش چشم دوخته بود.باید لذت میبرد، از وحشت پسری که اونو به بازی گرفته بود و جوری رفتار میکرد که انگار همه چیز یه شوخی مسخرس. ولی دیدن بدن لرزون و رنگ پریدش نه تنها لذتبخش نبود بلکه حس بدی رو دردلش زنده کرد.
عصبی دست آزادشو میون موهاش برد و بعد از ایستادن روی هردو پاش گفت:
+این چه قیافهایه؟! تو نبودی که میخواستی بکشمش؟
_م-من...ف-فکر...
حلقه اشکاش هرلحظه دیدشو تار تر میکرد و انگشتاش روی سنگ فرش میلرزید. تهیونگ خسته از اون وضعیت خم شد و یقه لباس پسرکوچکترو توی مشتش گرفت. جونگوک خیلی راحت و مثل یه پر سبک از زمین جدا شد و با هردو دست مچ تهیونگو گرفت. پسر بزرگتر هرلحظه مشتشو جمعتر میکرد و راه تنفس جونگوکو میبست. از دیدن صورت ترسیدش حالش بهم میخورد و اعصابش متشنج میشد، دندوناشو روی هم سایید و لب زد:
+پشیمونی؟
شبیه آدم های خوشحال بنظر میرسید؟
_پشیمونی من اون آدمو زنده میکنه؟
صدای جونگوک به سختی قابل شنیدن بود ولی تهیونگ شنید، درواقع فقط تهیونگ شنید.
+فکرمیکنی همه چیز یه بازیه؟
چهره پسرک کاملا شبیه یک علامت سوال بزرگ شد و همین کافی بود تا تهیونگ ادامه بده.
+فکر کردی میتونی هروقت که دلت خواست آدما رو بکشی و هروقت که پشیمون شدی به زندگی برگردونی؟
کاشکی میشد! اون موقع شاید خیلی از زندگی ها از هم نمیپاشید، خیلی از خانواده ها با یه اشتباه نابود نمیشدن و خیلی از بیگناهان بیگدار سر از زندان و در نهایت چوبه دار در نمیآوردن...ولی حیف، چه حیف که زندگیِ واقعی چنین قابلیت هایی نداشت.
+متاسفم بچه جون ولی نه تو پشت میز گیم نتی نه زندگی قابلیت ریستارت شدن داره
یقه لباسشو رها کرد و بی اهمیت به صدای برخورد زانوهای پسرک با زمین سخت و آخ آرومش، از کنارش گذشت.
سوکجین منتظر موند تا تهیونگ کاملا از سالن خارج بشه و بعد وقتی زمانو مناسب دید، قدم به جلو برداشت و مقابل جونگوک ایستاد.
از اون زاویه جوری بنظر میرسید که انگار پسرک موطلایی مقابل سوکجین زانو زده ولی این فقط ظاهر ماجرا بود.
*دیاولو...دیاولو...
اطراف پسرک چرخید و مدام اون کلمه رو تکرار کرد، جونگوک چیزی نمیگفت و وقتی سوکجین سرشو کج کرد تا بهتر ببینتش گفت:
![](https://img.wattpad.com/cover/285062318-288-k451275.jpg)
YOU ARE READING
Diavolo(Switch)
Fanfiction_چی از جونم میخوای؟! _عاشقم شو. _عاشقت بشم که چی بشه؟ به لیست ترسهام یه اسم دیگه رو اضافه کنم؟ _تو همین الانم من رو توی لیست ترسهات داری کیم تهیونگ؛ ولی میترسی... میترسی از اینکه بفهمم جزئی از ترسهات شدم!!! ❗️فصل اول پایان یافته❗️ فصل دوم داخ...