⏳Part18⌛

3K 553 225
                                    

بارها جمله آخر توی ذهنش تکرار شد و هربار ترسش به اون جمله بیشتر می‌شد، اون فقط یه جمله ساده نبود، اون آدم رسما مقابل همه تهدیدش کرده بود.
تهیونگ برتای لاجوردیشو میون انگشتاش میچرخوند و بدون هیچ حرفی و در سکوت به پسرک لرزون مقابلش چشم دوخته بود.

باید لذت می‌برد، از وحشت پسری که اونو به بازی گرفته بود و جوری رفتار می‌کرد که انگار همه چیز یه شوخی مسخرس. ولی دیدن بدن لرزون و رنگ پریدش نه تنها لذت‌بخش نبود بلکه حس بدی رو دردلش زنده کرد.

عصبی دست آزادشو میون موهاش برد و بعد از ایستادن روی هردو پاش گفت:

+این چه قیافه‌ایه؟! تو نبودی که می‌خواستی بکشمش؟

_م-من...ف-فکر...

حلقه اشکاش هرلحظه دیدشو تار تر می‌کرد و انگشتاش روی سنگ فرش میلرزید. تهیونگ خسته از اون وضعیت خم شد و یقه لباس پسرکوچکترو توی مشتش گرفت. جونگوک خیلی راحت و مثل یه پر سبک از زمین جدا شد و با هردو دست مچ تهیونگو گرفت. پسر بزرگتر هرلحظه مشتشو جمع‌تر می‌کرد و راه تنفس جونگوکو می‌بست. از دیدن صورت ترسیدش حالش بهم می‌خورد و اعصابش متشنج میشد، دندوناشو روی هم سایید و لب زد:

+پشیمونی؟

شبیه آدم های خوشحال بنظر میرسید؟

_پشیمونی من اون آدمو زنده میکنه؟

صدای جونگوک به سختی قابل شنیدن بود ولی تهیونگ شنید، درواقع فقط تهیونگ شنید.

+فکرمیکنی همه چیز یه بازیه؟

چهره پسرک کاملا شبیه یک علامت سوال بزرگ شد و همین کافی بود تا تهیونگ ادامه بده.

+فکر کردی میتونی هروقت که دلت خواست آدما رو بکشی و هروقت که پشیمون شدی به زندگی برگردونی؟

کاشکی میشد! اون موقع شاید خیلی از زندگی ها از هم نمیپاشید، خیلی از خانواده ها با یه اشتباه نابود نمیشدن و خیلی از بیگناهان بی‌گدار سر از زندان و در نهایت چوبه دار در نمی‌آوردن...ولی حیف، چه حیف که زندگیِ واقعی چنین قابلیت هایی نداشت.

+متاسفم بچه جون ولی نه تو پشت میز گیم نتی نه زندگی قابلیت ریستارت شدن داره

یقه لباسشو رها کرد و بی اهمیت به صدای برخورد زانوهای پسرک با زمین سخت و آخ آرومش، از کنارش گذشت.

سوکجین منتظر موند تا تهیونگ کاملا از سالن خارج بشه و بعد وقتی زمانو مناسب دید، قدم به جلو برداشت و مقابل جونگوک ایستاد.

از اون زاویه جوری بنظر میرسید که انگار پسرک موطلایی مقابل سوکجین زانو زده ولی این فقط ظاهر ماجرا بود.

*دیاولو...دیاولو...

اطراف پسرک چرخید و مدام اون کلمه رو تکرار کرد، جونگوک چیزی نمی‌گفت و وقتی سوکجین سرشو کج کرد تا بهتر ببینتش گفت:

Diavolo(Switch) Where stories live. Discover now