⏳Part7⌛

2.9K 548 309
                                    

_پدر!!!!!

ته یانگ وحشتزده داد زدو پدرش دستور داد.

_این حرومزاده رو ببریدش به زیرزمین!

جونگ مین روی زمین افتاده و لبش پاره شده بود، نگهبانا برخلاف میل باطنیشون از دو طرف دستای جونگ مینو گرفتنو از روی زمین بلندش کردن.

جائه کیو به سمت ته یانگ رفتو با خشم از موهاش گرفتو به پایین کشیدش، ته یانگ از درد نالیدو اشک توی چشماش جمع شد ولی بیشتر از اینکه نگران عاقبت خودش باشه از این میترسید که پدرش میخواد چه بلایی سر جونگ مین بیاره. به دست پدرش چنگ زدو صورتش از درد جمع شد، کشیده شدن ریشه موهاش رو احساس میکرد و پدرش بدون هیچ رحمی به کشیدنشون ادامه میداد.

_فکر میکردم فقط ظاهرت دخترونس ولی تو...

نیشخندی از حرص زدو غرید:

_مایه ننگ این خانواده ای

_پـ...پدر لطفا!

_ولش کنید! داره درد میکشه!

سر جائه کیو به سمت جونگ مین چرخیدو بدون ول کردن موهای ته یانگ اونو مقابل جونگ مین قراردادو پرسید:

_نگرانشی؟

ته یانگ به جونگ مین نگاه میکردو با سر بهش علامت میداد که تمومش کنه ولی جونگ مین بی اهمیت به خونی که از لبش سرازیر شده بود گفت:

_همش تقصیر منه

_نــــــــه!

جائه کیو محکم تر موهاشو کشیدو فریاد زد:

_ببند دهنتو! ببریدش به زیر زمین و تا وقتی نیومدم شکنجش بدین

رو به افرادی که دستای جونگ مینو گرفته بودن گفت و خودش به همراه ته یانگ به سمت عمارت رفت.

جونگ مین با نگرانی به ته یانگی که بین دستای پدرش بود نگاه میکردو تا زمانیکه از دیدراسش محو شد نگاهشو ازش نگرفت.

جائه کیو، ته یانگو به اتاقش بردو به محض اینکه وارد اتاق شدن با خشونت روی زمین پرتش کرد.
ته یانگ سکندری خورد، به سختی روی زانوهاش نشستو ملتمسانه ازش خواهش کرد.

_پدر لطفا! کاری باهاش نداشته باشین!

جائه کیو روی زانوهاش نشست با نفرت به چشمای اشکی پسرش خیره شد. لحظه ای نگاهش روی کبودی های گردنش افتادو نیشخند زد.

_هرزه...باید به جای نگه داشتنت به روسپی خونه ها میفروختمت!

به سرعت جواب داد:

_ما...هیچکاری نکردیم!

_اوه واقعا؟

پسر بیچاره لب هاش جمع شدو به هق هق افتاد.

_شـ...شما همیشه از من متنفر بودین...هیـ...هیچوقت منو نمیخواستین...حتی...حتی به اشیاء این عمارت بیشتر از من اهمیت دادین...پس چرا؟...چرا فقط اینبار هم چشم رو همه چیز نمیبندینو فکر نمیکنید که وجود ندارم؟

Diavolo(Switch) Where stories live. Discover now