پلک های خستش برای بسته شدن تقلا میکردن ولی برخلاف میل جسمیش، کوچکترین علاقهای به خوابیدن نداشت.
انگشتای بلندش برای سومین بار روی لبهاش سر خورد و تیله های عسلیش که در کنار سرخیِ چشماش رنگ غروب خورشید رو به خود گرفته بود، روی پسرک غرق در خواب داخل تختش کشیده شد.
بارندگی قطع شده بود و نور خورشید در تقلا بود تا به سختی از لای پرده های ضخیم اتاق رد بشه.اگه تا الان بیدار نمونده بود به یقین میرسید که اتفاقات شب گذشته همش یه خواب بوده ولی حالا با روشن شدن هوا و بیخوابی شبانش به این باور رسیده بود که اونو زیبای خفته روی تختش شب گذشته همدیگه رو بوسیده بودن!
درسته تهیونگ تلاشی برای بوسیدن جونگوک نکرد ولی درواقع این حقیقت که تلاشی هم برای پس زدنش نکرده بود، عوض نمیشد!
(فلش بک شب گذشته)
_پیدات کردم عسلی!
انگشت شستش نوازشوارانه گوشه لبشو لمس میکرد و نگاه اشکیش بین چشما و لب های پسربزرگتر در رفت و آمد بود.
روی نوک پاهاش بلند شد و آماده بود تا برای دومین بار لب های وسوسه انگیز مقابلشو برای بوسیدن لمس کنه ولی درست زمانیکه پسر بزرگتر پلک روی هم گذاشت، به جای لمس لب های ظریفش بدن گرمش بود که در آغوشش فرو رفت و مثل ماهی میون بازوهاش سر خورد.
تهیونگ به سرعت کمرشو لمس کرد و بدن ظریفشو قبل از برخورد با زمین سخت، بین بازوهاش نگهداشت.
سر جونگوک به عقب خم شد و موهای ابریشمیش روی چشما و نیمی از صورتش پراکنده شدن.
این دومین باری بود که با دقت و از اون فاصله به صورت فرشته گونهاش نگاه میکرد و هربار به زیبایی های پسرک توی بغلش اضافه میشد!
+تو کی هستی؟
(پایان فلش بک)
جونگوک به شکم روی تخت غلت زد و ملحفه از روی بدنش کنار رفت، پای راستشو به شکمش نزدیک کرد و یه ویوی عالی از پاهای برهنه و سفید رنگش برای پسر بزرگتر به نمایش گذاشت. البته اگه باسن گردی که زیر پیرهن سفیدش به وضوح خودنمایی میکرد رو فاکتور میگرفت، شاید همه چیز عادی بنظر میرسید! یه پسر موطلایی با پاهای برهنه و پیرهن سفید رنگ که شب گذشته بی اجازه اونو بوسیده بود و حالا توی تختش به خواب آرومی فرو رفته بود، مگه عادی تر از اینم میتونست باشه؟! شاید برای هر کسی این اتفاق پیش میومد!
جونگوک کاملا خواب بود ولی چرا قضیه جوری بنظر میرسید که انگار پسر کوچیکتر از قصد و با منظور توی اون حالت خوابیده؟
تهیونگ چندبار پلک زد تا بتونه صحنه مقابلشو هضم کنه ولی درست زمانیکه دستای جونگوک بالای سرش قرار گرفت و اونو شبیه یه پوزیشن برای سکس کرد به سرعت چشماشو بست و دستشو روی چشماش قرار داد.
YOU ARE READING
Diavolo(Switch)
Fanfiction_چی از جونم میخوای؟! _عاشقم شو. _عاشقت بشم که چی بشه؟ به لیست ترسهام یه اسم دیگه رو اضافه کنم؟ _تو همین الانم من رو توی لیست ترسهات داری کیم تهیونگ؛ ولی میترسی... میترسی از اینکه بفهمم جزئی از ترسهات شدم!!! ❗️فصل اول پایان یافته❗️ فصل دوم داخ...