Part 2

1.5K 424 147
                                    

هاای گایز امیدوارم حالتون خوب باشه😊
از شوق اینکه براتون پارت جدید آپ کنم ، صبح زود بلند شدمو این پارت رو نوشتم😋
امیدوارم ازم حمایت کنین و با vote ها و کامنت هاتون خوشحالم کنین😍

Writer :

بعد از فوت همسر ولیعهد، کل قصر الماس گونه الف و الد عذادار شدن.
ولیعهد کنار همسر آرامیده اش نشسته بود و آروم کمربند طلایی رنگ بانوی بی جون رو می بست.
طبق رسوم الف ها، باید بانوی الف رو درون قایق چوبی ای می گذاشتن و اون رو درون آب روان و زلال رودخانه رها می کردن...!
با دستور پادشاه، قایق رو به درون آب انداختن.
ولیعهد جیسونگ رو در آغوشش گرفت و به اون نوزاد کوچولو که آروم به خواب رفته بود؛ خیره شد.
باید چه کار می کرد؟
چگونه جیسونگ رو بزرگ می کرد؟
بی مادر بودن فلیکس براش به اندازه کافی سخت بود؛ حالا چه طور باید با تنهایی جیسونگ کنار می اومد؟
آهی کشید و آروم گونه برفی و پنبه ای پسر کوچولوش رو نوازش کرد.

با دستور پادشاه همه به خانه هاشون برگشتن.
ولیعهد به اقامتگاهش برگشت.
آروم و با غمی که سراسر وجودش رو پر کرده بود؛ همراه با جیسونگ داخل اتاق شد.
ولیعهد نوزاد موطلایی خوابیده اش رو کنار فرزند یه روز کوچکترش قرار داد.
هردو آروم خوابیده بودن و هیچ شکایتی از سرنوشتی که این دنیای بی رحم برای آنها رقم زده بود؛ نداشتن.
ولیعهد آروم روی تخت در کنار فرزندان عزیزش نشست.
دستی به قُنداق قهوه ای رنگ فلیکس کشید و بی اختیار شروع به اشک ریختن کرد.
چقدر این بچه شبیه مینهوای عزیزش بود.
موهایی به سیاهی شب و بینی کوچولوش که از سرما قرمز شده بود؛ لبخندی بر روی لب های ولیعهد به وجود آورد.
ولیعهد از روی تخت بلند شد و به سمت صندوقچه سلطنتی قدم برداشت.
الماس براق روی صندوقچه رو فشار داد و درش رو باز کرد.
قُنداقی سفید رنگ با طراح های گوزن که با طلا بر روی این پارچه سفید حکاکی شده بودن رو در دست گرفت و به سمت تخت برگشت.
روی تخت نشست و آروم قُنداق قهوه ای رنگ رو از تن فلیکس درآورد.
با خارج کردن اون پارچه قهوه ای، چشمش متوجه چیزی دردآور شد.
دستی به سمت گردن فلیکس برد و یاقوت قرمز اشک مانندی که از زنجیر مشکی رنگی از گردن اون نوزاد آویزان بود رو درون دستش فشرد.
این آویز سلطنتی مینهوای عزیزش بود؛ که در واقع این گردنبند، اثبات شاهزادگی مینهوا در دربار اینکوبوس بود.
ولیعهد اخم ناراحتی به ابروهاش داد؛ حالا باید چه کار می کرد؟
اگه یادگار مادر فلیکس، در گردنش آویزون می موند؛ جان پسرش به خطر می افتاد.
دربار الف و الد هرگز پسری از خون اینکوبوس رو به عنوان شاهزاده قبول نمی کردن.
ولیعهد گردنبند رو از گردن فلیکس خارج کرد و اون شیِ سرخ رو درون جعبه ای به زیبایی رنگین کمان قرار داد و درش رو قفل کرد.
جعبه رو درون قفسه ممنوعه وسایلش قرار داد تا خدمه به اون دست نزنن.
ولیعهد قنداق رو تن فلیکس کرد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت.
با صدای تق تق به در اقامتگاه، ولیعهد سمت در برگشت.

dark love ^minsung^Where stories live. Discover now