Part 42

740 195 143
                                    

های گایز فیک Fake Identity رو آپ کردم؛ حتما بهش سر بزنین.

اینم آیدی چنل استری کیدزمه، چنل خفن و هاتیه🤤😈
دوست داشتین جوین شین😍

@skz_kings_bl

Writer :

صبح فرارسید؛ شاهزاده هان حموم آبگرمی گرفت و وارد اقامتگاهی که پادشاه اینکوبوس بهش تقدیم کرده؛ شد.
نگاهی به اطراف انداخت اما بانوی الد مدنظرش رو ندید.
کمی لب هاش رو با زبونش تر کرد و زمزمه وار لب زد:

جیسونگ : یعنی کجا رفته؟

دم عمیقی گرفت و بازدمش رو رها کرد.
امشب شب سختی در پیش روشه و اون دچار اضطراب خاصی شده بود.
البته حق هم داشت...!
هم خواب پادشاده اینکوبوس شدن؛ کار راحتی نبود؛ مخصوصا اینکه بانوی الد بهش گفته بود که هیچ الف و الدی از زیر اون موجود وحشی، زنده بیرون نمی اومد.
آه کلافه ای کشید و هانبوکی از کمدش خارج کرد.
رنگ اون هانبوک احساس بدی بهش می داد.
آهسته و زیر لب با خودش زمزمه کرد:

جیسونگ : چرا تموم وسایل اینجا سیاه رنگه؟!!!

اخم ناراحتی به ابروهای باریکش داد.
اون از رنگ سیاه بیزار بود و از رنگ های شادی مانند: آبی، صورتی، لیمویی و ... لحظه می برد.
هانبوک رو آهسته به تن کرد و کمربندش رو بست.
موهای طلایی رنگش بر روی این هانبوک تیره رنگ، بهتر مشخص بودن اما بازم این رنگ به دلش نمی نشست...!
به طرف میز چوبی رفت و بر روی صندلی گرد اون نشست و منتظر بانوی الد شد اما نمی دونست که اون بانو به عمارت هوانگ رفته تا با برادرش که مدت هاس، اون رو ندیده و خیلی دلتنگشه، ملاقات کنه.

بانوی الد کاملا مخفیانه وارد عمارت هوانگ شده بود و منتظر اثری از شاهزاده لی بود.
شاهزاده جوان از اقامتگاه خدمتکاران خارج شد و بانوی الد زیبا با دیدنش لبخند نرمی زد.
آهسته جلو رفت و زمزمه وار اون پسر جوان رو صدا زد:

سونگجین : سرورم؟...سرورم؟؟

شاهزاده لی سری چرخوند تا فردی که اون رو آروم صدا میزنه رو ببینه‌.
با دیدن بانوی الد لبخند محوی زد و به طرفش حرکت کرد.

فلیکس : نونا اینجا چیکار می کنی؟
سونگجین : بهتره بریم یه جای خلوت!
فلیکس : باشه.

گوشه ای از عمارت هوانگ که ساکت و آروم بود؛ رفتن و مشغول گفت و گو شدن.

فلیکس : چی شده نونا؟

بانوی الد خواست سخنی بگه اما صورت زخمی فلیکس، دلش رو به آتیش کشید.
اون زخم ها جای دندون های صاحب این عمارت بود که چهره زیبای این پسر رو نابود کرده.
سونگجین چهره ناراحتی به خودش گرفت و غم آلود پرسید:

سونگجین : صورتتون ... کار ارباب هوانگه؟؟؟

سرش رو کمی کج کرد و بازدمش رو عمیق بیرون داد.

dark love ^minsung^Where stories live. Discover now