Part 45

641 104 28
                                    

هایی گایز صبحتون بخیر.
بالاخره واتپدم درست شد😭😭😭
خیلی ذوق مرگ شدم.
از حالا دوباره فیک هام رو آپ می کنین؛ پس لطفا ازم حمایت کنین.

Writer:

فلیکس : ار ... ارباب؟!!

اخمی که بر روی پیشونیش ظاهر شده بود؛ عمیق و عمیق تر شد.
قدمی به جلو برداشت و نگاهش رو بر روی جوان مقابلش تیز کرد و با لحنی خشن و ترسناک دهن باز کرد:

هیونجین : کدوم گوری بودی؟

نفس های شاهزاده جوان به شمارش افتاد...!
اربابش بی نهایت ازش عصبی بود و به طوری که انگار قصد جونش رو داره.
حرفی به زبون نیاورد و فقط به چشمای ترسیده اش به اون مرد خشمگین چشم دوخت اما این چیزی نبود که اربابش از اون می خواست.
خشم وجودش به اوج رسید.
اون دیگه نمی تونست بی ملاحظه بودن فلیکس رو تحمل کنه؛ پس باید تنبیه خاصی براش در نظر می گرفت.
با حرص چنگی به یقه هانبوک شاهزاده لی زد و اون رو به دنبال خودش کشید.
اشک درون چشمای فلیکس حلقه زد.
اون مضطرب شده بود و این اضطراب لرزی به تنش انداخته بود...!
دستای لرزونش رو بالا آورد و بر روی دستای اربابش که حالا مانند چنگال بر کتفش فرو رفته بود؛ قرار داد و با بعضی که ته گلوش رو به شدت می فشرد؛ نالید:

فلیکس : ار ... ارباب؟!!

مرد اینکوبوس خیلی بی رحم شده بود؛ به گونه ای که هیچ کدوم از ناله های فلیکس براش مفهومی نداشت و اهمیتی به آنها نمی داد.
اون فقط می خواست این پسر رو تنبیه کنه و آداب خدمه بودن رو بهش بیاموزه.
چنگال محکمی رو از هانبوک فلیکس جدا کرد و اون رو به طرف کف اقامتگاه پرتاب کرد.
پسر جوان با زانو به زمین خورد و ناله ریزی کرد.
اربابش بی درنگ چنگال هاش رو درون موهای نرم و سیاه رنگش فرو برد و آنها رو کشید و شاهزاده جوان رو به حالی که مدنظر داشت؛ قرار داد.
فلیکس رو چهار دست و پا روی زمین قرار داد و خودش بر روی تخت نشست و با لحنی ترسناک کلمات رو به بازی گرفت:

هیونجین : اگه فقط یه سانت جابه جا بشی؛ تیکه تیکه ات میکنم و میدم گرگ های دربار بخورنت.

شاهزاده جوان هیچی نگفت و فقط آهسته گریست و اشک های بی رنگش گلوله وار بر روی زمین سقوط کردن.

هیونجین : بگو کدوم گوری بودی؟

بازم سکوت کرد.
اگه چیزی می گفت؛ ممکن بود هویتش لو بره اما این سکوت، ارباب این عمارت رو به شدت عصبی کرد و باعث شد تا تنبیه رو آغاز کنه.
مرد اینکوبوس با بی رحمی تموم و با پوتین سیاه رنگی که به پا داشت؛ پاش رو از لای پای شاهزاده جوان رد کرد و ضربه تقریبا محکمی به عضو و گوشت نرم متصل به اون کوبید.
جیغ فلیکس بلند شد و با دستاش به زمین چنگ زد.

هیونجین : دوباره می پرسم ... کدوم گوری بودی؟؟

بازم هم سکوت و گریه های دردناک...
شاهزاده لی هنوز هم قصد اعتراف نداشت...!!

dark love ^minsung^Where stories live. Discover now