Part 46

489 76 6
                                    

Writer :

مینهو : چی شده؟!
چانگبین : سرورم، ژنرال الف به اینجا اومده!

با جمله ای که چانگبین به زبون آورد؛ جیسونگ با شوق روی تخت نشست و همونطور که لحاف رو جلوی بدنش گرفته بود؛ دهن باز کرد:

جیسونگ : چان اومده دنبالم؟!

هاله سرخ دور چشمای پادشاه پررنگ تر شد...!!
ژنرال الف فردی بود که قرار بود با شاهزاده محبوبش ازدواج کنه و حالا شاهزاده الف با شنیدن اسم اون فرد ذوق زده شد...!!
خشم زیادی به وجودش منتقل شد و با حرص به جیسونگ و لبخند ذوق مانندش خیره شد.
چانگبین از نگاه ترسناک پادشاهش به شاهزاده الف فهمید که باید همین حالا این مکان رو ترک کنه؛ پس قدمی به عقب برداشت و از اقامتگاه پادشاه اینکوبوس خارج شد.
گوش های مرد اینکوبوس از شدت خشم سرخ شد و انگار از داخلش دود بلند می شد.
شاهزاده محبوبش برای یه مرد دیگه ذوق کرده...!
آخه چرا؟!
چرا این شاهزاده الف احساس اون رو نمی فهمید؟
چرا تاحالا متوجه نشده که مینهو چقدر عاشقانه اون رو دوست داره؟
انقدر عصبی و خشمگین شده که حتی نمیتونه به خاطر این درد عمیقی که قلبش رو مچاله کرده؛ اشک بریزه و رنجش رو کمتر کنه!
عضلات پلکش توان باز و بسته شدن رو هم از دست داده بودن و مردمک سیاه چشماش فقط لبخند پهن روی لب های شاهزاده الف رو دنبال می کرد.
شاهزاده هان ذوق زده و خوشحال لحاف رو دور بدنش پیچید و از روی تخت بلند شد و خطاب به پادشاه اینکوبوس دهن باز کرد:

جیسونگ : به قولت عمل کن و بزار من با چان به سرزمین الف برگردم.
تو امروز هم باهام خوابیدی؛ پس دیگه بزار برم.

جمله شاهزاده الف اون رو از قبل خشمگین تر کرد و باعث شد تا قدمی به جلو برداره و با حرص کلمات رو به بازی بگیره.

مینهو : نه که توئم بدت اومده!

اخمی بین ابروهای شاهزاده جوان ظاهر شد و بی ملاحظه لب زد:

جیسونگ : چرند گفتن رو تموم کن.
اینکه خوشم اومده یا نه به خودم مربوطه؛ پس فقط طبق قولت بزار برم.

کلمات و جملات شاهزاده هان بیش از حد براش تنده و اون نمی تونه این وضع رو تحمل کنه.
بی درنگ به جلو قدم تند کرد و چنگ محکمی به لحاف زد و اون رو به کناری پرتاب کرد و شاهزاده الف رو برهنه ساخت.
جیسونگ جیغی کشید و با عجله به عقب رفت اما مینهو به سرعت خودش رو به شاهزاده جوان رسوند و چنگی به پشت موهاش زد.
لب هاش رو محکم روی لب های شاهزاده محبوبش کوبید و باهم روی تخت فرود اومدن.
اون خیلی عصبی و البته وحشی شده‌...!
اصلا نمی تونه این وضعیت رو قبول کنه.
حضور چان...
بی علاقگی شاهزاده هان نسبت به خودش...
ذوق زده شدن جیسونگ برای ژنرالی که نامزدش محسوب میشه و کلی اتفاق دیگه.
دستش رو بالا آورد و محکم و بدون ملاحظه، چنان ضربه ای به بغل باسن این جوان الف ترسیده زد که اون رو توی شوک فرو برد.
جیسونگ لرزید و اشک های براقی درون چشماش ایجاد شد‌.
پادشاه اینکوبوس امروز خیلی ترسناک شده و اون به خوبی میدونه که نمی تونه باهاش مقابله کنه.
پس فقط شروع به گریستن کرد و اجازه داد تا این مرد خشن و بی رحم عذاب توی وجودش رو تخلیه کنه...!
لب هایی که با ولع و حرص به لب های جیسونگ مالیده می شد؛ دیگه اون رو آروم نمی کرد.
پادشاه خیلی عصبی بود چون شاهزاده الف با وجود اینکه باهاش هم خواب شده بود اما می خواست اون رو ترک کنه و از همه بدتر اینه که شاهزاده جوان خودش رو مال پادشاه اینکوبوس نمی دید و این بیشتر قلبش رو آتیش می زد.
برای خالی کردن خودش دستش رو بالا آورد و ۱۰ ضربه متوالی و پر قدرت به کناره باسن شاهزاده الف زد و محکم لب هاش رو گزید.
این شاهزاده باید از آن اون باشه ... فقط اون!
پاهاش رو باز کرد و آنها رو دور کمرش داد.
اون قصد داشت تا دوباره با شاهزاده هان هم خواب بشه.
به راحتی خودش رو لای پای اون جای داد و عضوش رو بر روی ورودی کوچک و گرم شاهزاده محبوبش قرار داد.
سرش رو توی گردن اون فرو برد و همراه با گزیدن پوست نرم و شیرین گردنش، عضوش رو توی سوراخ شاهزاده الف هل داد.
با ورودش، جیغ شاهزاده الف رو در آورد و اون پسر جوان با تموم توانش به پشت موهای پادشاه خشن و تندخوی اینکوبوس چنگ زد و نالید:

dark love ^minsung^Where stories live. Discover now