Part 28

896 231 203
                                    

های گایز امیدوارم حالتون خوب باشه😊
میخواستم بهتون اطلاع بدم که بعد از تموم شدن فیکشن Emotions within ، فیکشنی به اسم Fake Identity و بعد از تموم شدن فیکشن Forgetful love فیکشنی به اسم Scars قراره براتون آپ کنم😁
معرفی نامه شون رو گذاشتم ، برید بخونید و سیوشون کنین که وقتی آپشون شروع شد ، گمشون نکنین.
دوستتون دارم خیلی زیااااد❤

Writer :

باز هم یک روز لذت بخش دیگر برای دو نجیب زاده قصر الف آغاز شد.
سونگمین و جیسونگ خوراکی های شیرین و آذوقه ای را فراهم کردند تا همراه مردانی که در آن جنگل قصد ملاقات با آنها را دارند ، میل کنند.
لبخند زنان و با شوق هانبوک های معمولی خود را به تن کردند.
سونگمین کیف آذوقه شاهزاده اش را برداشت و آن را بر روی شانه های ظریف شاهزاده الف سوار کرد و لب زد.

سونگمین : سرورم این کیف زیادی سنگین نیست؟
انگار مقدار زیادی آذوقه برداشتید.

شاهزاده الف خنده ریزی کرد و جواب داد.

جیسونگ : همینطوره.

ابروهای های الد جوان از تعجب به بالا پرید و کنجکاوانه از شاهزاده اش پرسید.

سونگمین : چرا سرورم؟ شما تنها یک نفر هستید ، چرا به مقدار زیاد آذوقه می برید؟
جیسونگ : خب من جدیداً خیلی گرسنه ام میشه.
سونگمین : واقعا؟!
جیسونگ : درسته.

به دروغ حرف دوست و ملازم وفادارش را تایید کرد.
دلش میخواست با او صادقانه رفتار کند و تمام حقیقت را به او بگوید اما می ترسید.
می ترسید اگر موضوع آن مرد الد مرموز را به ملازمش بگوید ، او دیگر بهش اجازه ندهد تا همراه او به جنگل زیبا برود.
سونگمین نگاهش را از شاهزاده اش گرفت و کیف آذوقه خود را بر روی شانه هایش سوار کرد و همراه شاهزاده اش مخفیانه از قصر خارج شدند.
یک ساعتی طول کشید تا از بین جمعیت کوچه و بازار مردم الف و الد بگذرند و پا به جنگل زیبا بگذارند اما همین که سالم رسیده بودند ، برایشان لذت بخش بود.
کنار یکدیگر قدم بر می داشتند و باهم حرف می زدند تا به محل جدایی برسند.
بالاخره به آنجا رسیدند و مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
الد جوان با اضطرابی که وجودش را تسخیر کرده بود ، به شاهزاده اش زل زد و لب باز کرد.

سونگمین : سرورم؟
جیسونگ : هوم.
سونگمین : ظاهرم خوبه؟

نگران بود.
نگران بود که ظاهرش برای مرد اینکوبوسی که عاشقانه او را دوست دارد ، نامناسب باشد و آن شیرینی خاص را برای آن مرد نداشته باشد.
شاهزاده الف خنده بانمکی کرد و چنگی به هردو بازوی دوست عزیزش زد و لب باز کرد.

جیسونگ : تو فوق العاده ای سونگمینا.

لبخند خجلی زد.
جمله شاهزاده مهربانش کمی قلب ترسیده او را آرام کرد و به او اطمینان داد که چهره اش زیبا و دلنشین است.

dark love ^minsung^Место, где живут истории. Откройте их для себя