Part 38

837 216 177
                                    

Writer :

سونگمین : تو بهم علاقه مند شدی؟

جمله الد جوان ، چشمان مرد اینکوبوس عصبانی را رفته رفته از شدت تعجب گرد کرد و با لکنت لب زد.

چانگبین : چ ... چی؟!!!

پسر وزیر از جمله ای که بر زبان آورده بود ؛ خجالت زده شد و همراه با لبخند غمگینی سرش را پایین انداخت.
مرد اینکوبوس خیره به او نگاه کرد...!
متوجه غم و اندوه درون سینه پسر مقابلش شد.
او به خوبی می دانست که سونگمین چه علاقه ای به او دارد ؛ پس چرا تعلل می کرد؟
چرا عشق پاکی که در قلب خود نسبت به این جوان زیبا داشت را مخفی می کرد؟
جوابش را می دانست ؛ چون او یک اینکوبوس بود.
از زمان قدیم تا به حال رابطه و عشق بین موجودات اینکوبوس با موجودات الف و الد ، ممنوع بوده ؛ پس چانگبین چه طور می توانست به عشقش اعتراف کند؟
اخم ناراحتی بین ابروهای سیاه رنگش ظاهر شد و خواست نگاهش را از الد جوان مقابلش بگیرد که ناگهان جمله پسر وزیر قلب او را از درد فشرد.

سونگمین : معذرت می خوام ... من نباید چنین سوالی رو ازت می پرسیدم.

مرد اینکوبوس کلافه شد...!!
چرا الد جوان مقابلش از او عذرخواهی کرد؟
این رفتار او در غالب تیری زهرآلود به قلب مرد اینکوبوس برخورد کرد و باعث شد که او توان مقابله با احساسات پاک خود را از دست بدهد.
بی گدار به آب زد و قدم محکم و بلندی به جلو برداشت...!!
دست های قوی اش را دو طرف چهره متعجب و پریشان پسر وزیر قرار داد و با یک حرکت سریع ، لب های سردش را بر روی لب های گرم و نرم الد جوان قرار داد.
چشمان سونگمین به گردترین حالت ممکن درآمد...!!
انگشتانش به درون دستانش کشیده شد و به حالت مشت درآمدند.
الان چه اتفاقی افتاد؟!!
این واقعا مرد اینکوبوس عزیزش بود که بر لب های او بوسه می زد؟
باورش نمی شد...!
انگار که در بین ابرها پرواز می کرد و بهشت زندگی اش را یافته بود.
برقی از اشک و شوق در چشمانش ظاهر شد و دستان لرزانش برای لمس تن قوی مرد اینکوبوس عزیزش بالا آمد.
چانگبین دیگر خودش نبود...!
او آنقدر از این لمس به وجد آمده بود که هر لحظه حریص تر از قبل می شد...!!
انرژی پاکی که از او می گرفت ؛ اصلا اجازه فکر بهش نمی داد.
دستانش را از دور سر پسر جوان برداشت و بر دور تن او پیچید.
تن گرم سونگمین را به خود می فشرد و بر دهانش بوسه میزد و گهگاهی لب پایینش را می گزید.
او دیگر نمی توانست تحمل کند...!
درسته که این عشق ممنوع است اما هنوز هم راهی برای آزادی از این ممنوعیت وجود داشت و این راه تنها به دست پادشاه اینکوبوس حل می شد.
چانگبین مضطرب بود اما یقین داشت که پادشاهش به خاطر عشق و علاقه اش به شاهزاده الف ، قانون و ممنوعیت این روابط را از میان بر می دارد ؛ به همین دلیل با خیال آسوده عشق خالصش را با این بوسه شیرین به الد جوان ابراز کرد.
اما در بین این بوسه فرد دیگری علاقه اش را ابراز کرد...!
سونگمین با لذت زبانش را در بین این بوسه لذیذ وارد دهان مرد اینکوبوس کرد ولی ناگهان اتفاقی عجیب اما دلنشینی برای الد جوان رقم خورد.
او مزه ای خاص را از آب دهان مرد اینکوبوس عزیزش احساس کرد..‌.!!
مزه ای با طعم لیمو شیرین...!!
به نظرش عجیب می آمد.
او قبلا هم مرد اینکوبوس را بوسیده بود اما چنین طعمی را هرگز نچشیده بود.
این طعم او را بی قرار کرد تا جایی که بدنش واکنش های خاصی را از جمله کوبیدن ریز اما سریع پاهایش به زمین ، فرو بردن زبانش تا انتهای دهان مرد اینکوبوس و نوشیدن آب دهان آن مرد.
چرا اینگونه شده بود؟!
خود او هم دلیلش را نمی دانست‌...!
حتی چانگبین هم از این موضوع متعجب شده بود‌..!!
الد جوان درون آغوش او بی قراری می کرد اما چرا؟!
دلیلش تنها یک چیز بود که هردوی آنها ازش بی خبر بودند.

dark love ^minsung^Where stories live. Discover now