از ابتدای خلقت ذات آزادیخواه انسانها این موجودات مفلوک دو پا رو وادار به انجام هر کاری برای به دست آوردن آزادی میکرد. این منطقی بود که وسوسهی نشونه گرفتن دو هدف با یک تیر رو درون مغز چانیول انداخت. نشسته بر روی صندلی سفت و بیانعطاف پشتِ میز، به صفحهی مانیتوری چشم دوخته بود که تصویر درد کشیدن مرد جوان روی تخت رو نشون میداد. صدای نالههای دردناک زندانیش از هدفونی که بلاتکلیف روی میز رها شده بود بیرون میزد و با وجود اینکه تغییر برنامههاش ذهنش رو درگیر کرده بود میتونست به خوبی فحشهایی که مرد لا به لای نالیدنش میده رو بفهمه.
هفتهی پر کاری در پیش داشت. این هفته پنج جسد از طریق مسیر هوایی، کشور رو به مقصد تایلند، مالزی و ژاپن ترک میکرد و در کنار کارهای هماهنگی با فرودگاه و گرفتن مجوز خروج باید روی پیدا کردن کسی که قصد کشتنش رو داشت تمرکز میکرد. گلولهای که از بدنش خارج شده بود رو به آزمایشگاه فرستاد تا نوع گلوله و اسلحهای که با اون بهش شلیک شده بود مشخص بشه و احتمالا به زودی میفهمید چه کسی قصد نابودی جان عزیزش رو داشته.
صفحهی موبایل که روی میز قرار داشت از پیامی که لیسا در جواب به پیام آخرش داده بود روشن شد. یه قرار ملاقات با لیسا ترتیب داده بود تا هماهنگیهای لازم برای پیدا کردن مکان جدید رو انجام بدن. طی مکالمهی کوتاهی که تلفنی با هم داشتند توضیح مختصری درمورد زخمی شدن بکهیون داده بود و قرار شد درمورد تحویل دادن این مرد زمانی که همدیگه رو حضوری ملاقات کردند حرف بزنند.
ورود جیهون به اتاق رو حس کرد. طبق چیزی که میشد ازش انتظار داشت بیصدا و آرام وارد شده بود. گاهی شک میکرد آیا این پسر واقعا از پاهاش برای راه رفتن استفاده میکنه یا بین زمین و هوا معلقه؟ صندلیش رو یه مقدار سمت جیهون چرخوند و آیپدی که سمتش دراز شده بود رو از دست پسر جوان گرفت.
-اطلاعات بیون بکهیون و گزارشی که از آزمایشگاه فرستادن.
به فایلی که مربوط به بکهیون میشد سرسری نگاه چشمی انداخت و سراغ گزارشی رفت که از آزمایشگاه اومده بود. گزارش کامل و بینقصی به نظر میرسید. تمام مشخصات گلوله از جمله قطر پایه، قطر گردن، قطر گلوله، ضخامت دیواره، طول دیواره، ظرفیت کیس، نوع چاشنی، کالیبر و... ذکر شده بود و اسلحههای پیشنهادی برای این نوع گلوله متنوع بودند که کار رو برای پیدا کردن نوع اسلحه سخت میکرد.
-از این گلوله برای شکار خرس گریزلی استفاده میکنن. خیلی خوش شانس بودی که گلوله مستقیم به بدنت نخورد.
بدون اینکه چشم از گزارش برداره از جیهون پرسید:
-گزارش رو خوندی؟
سر جیهون آهسته بالا و پایین شد. یه تای ابروش با حالت خاصی بالا رفت و حین اینکه آیپد رو از دست چانیول میکشید، حرفی که توی ذهنش بود رو زیر لب زمزمه کرد:
YOU ARE READING
⌊ Enigma ⌉
Action❦→ E N I G M ᗩ ←❦ 🕯Cᴏᴜᴘʟᴇs: Cʜᴀɴʙᴀᴇᴋ/ Hᴜɴʜᴀɴ /Kaisoo 🕯Gᴇɴʀᴇ: Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ | drαм | Myѕтerιoυѕ | Sмυт | angst وقتی به خونهی جدید اثاثکشی کردم، صاحبخونه میگفت خونهای که پنجرهی اتاقم رو به حیاطش باز میشه سالهاست که متروک و خالیه اما من نیمههای ش...