-ازت میخوام بهش تا حدی آسیب بزنی که هر روز تا پای مرگ بره و زنده برگرده.
شیشههای پنجره از کولاک لرزید و صدای ناخوشایندی ایجاد کرد. لرزش ممتد شیشههای پنجره و صدای لق زدنشون توی چهارچوب، مرد رو به این فکر انداخت که حتی اجسام بیجان هم از شرارتهای این زن وحشت داشتند. به دلیل پشت این ماموریت فکر میکرد اما تئوری مطمئنی توی ذهنش نبود. حتی اگه برای تنبیه یک کارآموز خطاکار میخواست این کار رو انجام بده شکنجهگاه پر بود از مامورهایی که فقط برای تنبیه و شکنجه آموزش ویژه دیده بودند.
سکوت مرد طولانی شد. رئیس آکادمی حین اینکه دامن ماکسی خاکستری رنگش رو مرتب میکرد از پشت میز بلند شد و با قدمهای کوتاه و آهسته سمت تابلوهای کوچک و بزرگی رفت که با نظم خاص کنار هم روی دیوار آویخته شده بودند. نگاهش روی عکسهای دستهجمعی چرخید و مردمکهاش روی عکس سیاه و سفید بیکیفت ثابت موند. تمام بنیانگذاران آکادمی در کنار بچههای لاغر و کثیف ایستاده بودند و دهها زن با لباس سفید پشت سرشون قرار داشتند.
-چرا از من میخوای با یه دستیار ساده این کار رو کنم؟
-تمام بچههای این آکادمی به بهترین شکل آموزش میبینن اما از هر نسل فقط ده نفر تبدیل به مامور ویژه و سه نفر تبدیل به کاندیدهای ریاست آکادمی میشن. میدونی چی باعث میشه این سه نفر از تمام همنسلهاشون متمایز بشن؟
به قابهای بعدی نگاه کرد و در نهایت چشمهاش روی عکس خودش ثابت موند. وسط سانگهو و یک مامور ویژهی دیگه روی نیمکت چوبی نشسته بود و اعضای شورا، به همراه رئیس قبلی آکادمی پشت سرشون ایستاده بودند. آدمهای داخل تصویر همگی مرده بودند. همه جز خودش.
-توی بخشهایی از چین سوسک به عنوان غذای خیابونی فروخته میشه. خوردنش بین مردم رایجه اما همین غذای لذیذ برای کسی که تمام عمر سوسک رو فقط توی ورودی فاضلاب خونهاش دیده تهوعآورترین غذاییه که میتونه بچشه. بحث ارزش غذایی و طعم و تمیزی نیست، بحث عادیسازی و طرز فکره. کسی که از کودکی به سوسک به عنوان میانوعده نگاه کرده با کسی که از کودکی سوسک رو با فاضلاب به یادآورده فرق داره. متوجه منظورم میشی؟
بیتوجه به سکوت مرد به آخرین قاب عکس نگاه کرد. چانیول، لوهان و مامور سوم جیهون پایین پلههای سالن اصلی ایستاده بودند و خودش بین اعضای شورا پشت پسرها ایستاده بود.
-برای مردم عادی قتل ترسناک و غیرقابل تحمله اما بچههایی که همزمان با راه رفتن، قتل و کشتار رو آموزش دیدن پستترین کارها رو بدون عذابوجدان، به راحتی حمام صبحگاهی انجام میدن. شاید از دید یک آدم عادی بیرحم و نفوذ ناپذیر به نظر برسن اما در مقابل آدمهای داخل آکادمی یک فرد عادی به حساب میان چون اینجا بیرحمانهترین کارها جزو عادت روزانهست. روح این بچهها با دشمنی و خونخواری رشد میکنه اما جاهطلبی ندارن. مثل ربات برنامهریزی شده از دستورات اطاعت میکنن. مهارت و پشتکارشون از اونها یه مامور ویژه میسازه و چیزی که مامورهای ویژه رو تبدیل به کاندید ریاست آکادمی میکنه نفرت و انگیزهی پنهان درون قلبشونه که از نقطهای میاد که روحشون میشکنه و هزار تکه میشه.
YOU ARE READING
⌊ Enigma ⌉
Action❦→ E N I G M ᗩ ←❦ 🕯Cᴏᴜᴘʟᴇs: Cʜᴀɴʙᴀᴇᴋ/ Hᴜɴʜᴀɴ /Kaisoo 🕯Gᴇɴʀᴇ: Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ | drαм | Myѕтerιoυѕ | Sмυт | angst وقتی به خونهی جدید اثاثکشی کردم، صاحبخونه میگفت خونهای که پنجرهی اتاقم رو به حیاطش باز میشه سالهاست که متروک و خالیه اما من نیمههای ش...