⌊♤ ³¹• دوستت دارم بهترین من.⌉

1.8K 547 1.6K
                                    

برخلاف طبقات پایین‌تر کازینو، بخش وی‌آی‌پی سکوت اضطراب‌آوری داشت و مردهای کت‌شلوارپوشی که دست‌هاشون رو جلوی بدنشون قلاب کرده بودند با هر حرکت مرد جوانی که ارتفاع موهاش به کمتر از یک بند انگشت می‌رسید و دستکش عجیبی به دست داشت سر جاشون تکون ریزی می‌خوردند و مضطرب این‌پا و اون‌پا می‌شدند تا در صورت عصبانی شدن مرد از نماینده خانواده مانوبان محافظت کنند. چند دقیقه از اتمام جلسه‌ی پرتنششون می‌گذشت و به پیشنهاد کیم تهیونگ تصمیم گرفته بودند بازی کنند.

تعداد ژتون‌های روی میز زمان شروع بازی پوکر مساوی بود اما حالا بعد از سه دور بازی ژتون‌های چانیول کاهش و ژتون‌های لیسا و تهیونگ افزایش پیدا کرده بودند. سالن ساکت بود؛ نور هالوژن‌های زرد به سرخ تغییر کرده بود و زمانی که چانیول سعی می‌کرد روی بازی‌ای که برای اولین بار انجام می‌داد تمرکز کنه بین دو ابروش تیر می‌کشید. پوکر و قمار کار اون نبود اما سه بار باخت پیاپی غرورش رو قلقلک می‌داد و در کنار نگرانی برای جیهون و عصبانیت از شیطان رام نشدنی‌ای که از جلوی چشمش دور شده بود به اعصاب ضعیفش سیخ می‌زد.

توی صندلیش فرو رفت و در حالی که زخم روی پیشانیش رو می‌خاروند از گوشه‌ی چشم به صندلی خالی پشت بار نگاه کرد که چند دقیقه پیش بکهیون روش نشسته بود. بهش گفته بود امشب از کنارش تکون نخوره اما ظاهراً رام کردن این شیطان که تصمیم گرفته بود صبر و تحملش رو محک بزنه ناممکن بود. نه تنها بکهیون کنارش نبود بلکه چند دقیقه می‌شد که به همراه متصدی بار ناپدید شده بود و معلوم نبود کدوم گوشه‌ی این کازینو در حال دردسرسازیه.

عصبی و دارکوب‌وار با نوک انگشت به دسته‌ی صندلی ضربه زد و نگاهش رو سمت ژتون‌های خودش سوق داد که توسط دیلر سمت لیسا که برنده‌ی این دست شده بود برده می‌شد. اینطور نمی‌شد. از بازی با کارت‌ها سر درنمی‌آورد و مدام محکوم به باخت می‌شد؛ این برای غرورش سنگین بود. بی‌اراده زخم روی ابروش رو خاروند و در همون لحظه تهیونگ از جعبه‌ی فلزی سیگار که روی بدنه‌اش با چرم عسلی کار شده بود یک نخ سیگار بیرون کشید و حین اینکه گوشه‌ی لبش می‌ذاشت جعبه رو سمتش گرفت.

-سیگار؟

در حالی که عمیق دم می‌گرفت سرش رو به طرفین تکون داد و زمانی که جعبه سمت لیسا گرفته شد، زن جوان یه نخ از داخل جعبه بیرون کشید و گوشه‌ی لبش گذاشت تا محافظی که بلافاصله فندک رو از جیب کتش درآورده بود سیگار رو براش روشن کنه.

-پوکر کسل‌کننده شده. بهتره حکم بازی کنیم.

تهیونگ در جواب لیسا خندید و با ابرو به مردی که ماهیچه‌های صورتش منقبض شده بود اشاره کرد: «فکر کنم رفیقمون نیاز داره دوباره ژتون تهیه کنه. چیزی برای باختن نداره.»

دود سیگار از بین لبخند پهن و لب‌های خندان لیسا بیرون اومد. ابروهای چانیول پیچ و تاب خورد. کنترل خشمش سخت شده بود و میل به خرد کردن گردن تک‌تک افراد حاضر در سالن توی سینه‌اش شعله می‌کشید. مشتش رو باز و بسته کرد و از روی صندلی بلند شد: «میرم سرویس بهداشتی.»

⌊ Enigma ⌉Where stories live. Discover now