نمیدونست از علائم ترک اعتیاده یا کمبود اکسیژن اتاق ولی این اواخر زیاد میخوابید. وقتی جیهون برای بیدار کردنش اومد، هنوز خوابآلود بود و گیج میزد اما حواسش در این حد جمع بود که از جیهون برای اصلاح صورتش کمک بگیره. این صورت بیش از اندازه لاغر با گونههای برجسته و لپهای فرورفتهای که روی پوستش موهای ریز دراومده بود هیچ شباهتی به خودش نداشت و نگاهکردن به آینه باعث میشد حس کنه از همیشه بیارزشتر و رقتانگیزتره.اگه کاهش وزن شدیدش رو نادیده میگرفت، با صورت اصلاحشده و لباسهای مرتب و تمیز حالا کمی بیشتر شبیه بکهیون سابق به نظر میرسید. ظاهراً این لباسها رو شبح همسایه دیشب آورده بود چون وقتی چشم باز کرد ساکهای خرید کنار تختش قرار داشت و هنوز اتیکت قیمت لباسها جدا نشده بود. پس سلیقهی مرد اینطور بود؟ شلوار جذب مشکی با بوت چلسی و یقهاسکی سیاهی که روش یه کت اسپرت چرم زغالی میاومد؟ کاش یه چیز گشادتر، روشنتر و پشمی میخرید تا جثهاش بزرگتر به نظر بیاد.
بلندی چتریهاش تا زیر چشمهاش رسیده بود و نیاز به اصلاح داشت اما جیهون تا همینجا هم با اکراه به اصلاح صورتش کمک کرده بود و ممکن بود اگه ازش بخواد موهاش رو کمی مرتبتر کنه جای بریدن موهاش، بند زندگیش رو ببره. با دست موهاش رو بالا نگه داشت و به هر زحمتی که بود با دست دیگهاش که شدیداً درد میکرد کلاه مشکی لبهدار رو سرش گذاشت. دستش داشت خوب میشد و کمکم میتونست با درد کارهاش رو دو دستی انجام بده.
بعد از گذاشتن کلاه سرش رو بلند کرد تا از داخل آینهی دستشویی یک بار دیگه به خودش نگاه کنه که در کنار تصویر خودش، اهریمن سر تا پا مشکیای رو دید که دست به سینه توی چهارچوب در ایستاده بود. شانههاش شوکه سمت بالا پرید و درحالیکه لبش رو از داخل میگزید سمت در چرخید. کی اومده بود؟
-من آمادهام.
مرد بدون هیچ حرفی سمت در خروجی رفت و بکهیون سریع محض اطمینان چاقوی ضامنداری که ظاهراً جیهون فراموش کرده بود ازش پس بگیره رو توی جیبش فرو کرد و دنبالش راه افتاد. وقتی وارد اتاقی شد که مانیتورهای روشن تصاویر مختلفی از اتاق امن به نمایش گذاشته بودند، جیهون رو دید که با خنثیترین چهره در حال غذا دادن به رافائلو بود. قصد داشت رافائلوی عزیزش رو توی بغلش بگیره اما چشمهاش بسته شد و اهریمن همسایه با چرخوندن شانههاش توی مسیر خروج قرارش داد.
-دنبالم بیا.
-میشه قبلش رافا....
چانیول وسط حرفش پرید: «نمیشه.»
از شنیدن صدای قدمهای مرد فهمید که ازش دور شده به همین دلیل سرش رو سمت جایی چرخوند که حدس میزد جیهون نشسته و آهسته زمزمه کرد:
-اگه بلایی سرش بیاری میکشمت.
چند لحظه صبر کرد و وقتی جوابی از سمت جیهون نگرفت، دستهای گرهخوردهاش رو باز کرد و کف دستهاش رو سمت جلو گرفت تا از برخودش به دیوار جلوگیری کنه. راه رفتن با چشم بسته کار خیلی سختی بود. به بالابر که رسید، با کمک چانیول روی سطح آهنیش ایستاد و گفت:
YOU ARE READING
⌊ Enigma ⌉
Action❦→ E N I G M ᗩ ←❦ 🕯Cᴏᴜᴘʟᴇs: Cʜᴀɴʙᴀᴇᴋ/ Hᴜɴʜᴀɴ /Kaisoo 🕯Gᴇɴʀᴇ: Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ | drαм | Myѕтerιoυѕ | Sмυт | angst وقتی به خونهی جدید اثاثکشی کردم، صاحبخونه میگفت خونهای که پنجرهی اتاقم رو به حیاطش باز میشه سالهاست که متروک و خالیه اما من نیمههای ش...