قبل از اینکه چپتر جدید رو بخونید بگید؛ به نظرتون اسم چپتر به چی اشاره داره؟
سلام. شبتون بخیر. علیرغم اینکه فیلتر شکنم اذیت کرد من بلاخره اینجام تا آپ کنم.
--------دو بار توی یک روز استفراغ کرد. دفعهی اول زمانی بود که معدهی دردناکش رو با غذا پر کرد و دومین بار وقتی که به خونه برگشت تا یک نمونه از وسایل جونگین رو برای تطبیق دیانای به آزمایشگاه بفرسته. اون وقت روز جز خودش کسی خونه نبود. خونه در خاموشی و سکوت به سر میبرد و صدای عق زدنهای پیاپی و نالههای دردناکش که از دستشویی به گوش میرسید تنها نوایی بود که به سکوت خونه سیلی میزد. وقتی شالگردن چهارخونهی کرمقهوهای جونگین رو از داخل کمد برداشت تا به آزمایشگاه بفرسته چنان دردی توی معدهاش پیچید که روی زانوهاش افتاد.
نمیخواست بشکنه و اشک بریزه. ریزش اشکهاش مهر تاییدی بود که ثابت میکرد نظر همکارهاش در رابطه با اینکه مرد درون فیلم دوربینها انیگماست درسته. جونگین انیگما نبود. دوستپسرش نه فرصتی برای انیگما بودن داشت و نه انقدر پول نقد داشت که بخواد توی هر پاکت بذاره. بله. درسته. تراکنشهای مالی و موجودی تمام حسابهایی که به نام کیم جونگین ثبت شده بود رو قبل اومدن به خونه بررسی کرده بود.
جز حقوقی که بیمارستان توی تاریخ مشخص به حسابش میریخت و خریدهای جزئی تراکنش دیگهای انجام نشده بود. یک حساب پسانداز وجود داشت که جونگین هر ماه بخشی از حقوقش رو به اون حساب واریز میکرد. حساب به اسم کیم تئو بود. پسرک نام خانوادگی مادرش رو گرفته بود که با توجه به اینکه با خانوادهی مادرش زندگی میکرد جای تعجب نداشت.
شالگردن رو توی دستش مشت کرد و دقایقی کف زمین توی خودش جمع شد. قلبش از استرس تند میتپید و دستهاش میلرزید. معدهاش به هم میپیچید انگار چند ماهی گوشتخوار رو زنده بلعیده بود. درد معدهاش که کمی قابل تحمل شد دوباره به دستشویی برگشت و صورتش رو آب زد. نمیخواست توی آینه به خودش نگاه کنه. از دیدن مرد ژولیده و نامرتبی که به دو کیونگسو شباهت نداشت متنفر بود برای همین یک مشت آب رو با خشونت به آینه پاشید تا قطرههای آب تصویر شفافی ازش بازتاب ندن.
قبل خروج از دستشویی برای اطمینان علاوه بر شالگردن، مسواک جونگین رو برداشت و داخل زیپکیت انداخت تا به آزمایشگاه ببره. یک اشتباهی به وجود اومده بود. جونگین نمیتونست چیزی جز دکتر کیم باشه.
***
توی اون پیژامهی راهراه و تیشرت سفید بیشتر از همیشه احساس راحتی میکرد و باد خنکِ اوایل مارچ از آستینهای گشاد داخل لباسش میپیچید؛ زیربغلش رو قلقلک میداد و روی دندههاش دست میکشید. دو بطری سوجو روی ایوان سنگی عمارت مانوبان واژگون و یک بطری نیمهخورده بین انگشتهاش محبوس شده بود. پشت گردن و گونههاش گر گرفته بود و غلتیدن چند قطره عرق رو به سمت ترقوههاش حس میکرد. فکر میکرد کمی مستی ذهنمشغولیش رو کمتر کنه اما خط سرراست افکارش بعد از مستی، درهم و پیچدرپیچ شده بود.
YOU ARE READING
⌊ Enigma ⌉
Action❦→ E N I G M ᗩ ←❦ 🕯Cᴏᴜᴘʟᴇs: Cʜᴀɴʙᴀᴇᴋ/ Hᴜɴʜᴀɴ /Kaisoo 🕯Gᴇɴʀᴇ: Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ | drαм | Myѕтerιoυѕ | Sмυт | angst وقتی به خونهی جدید اثاثکشی کردم، صاحبخونه میگفت خونهای که پنجرهی اتاقم رو به حیاطش باز میشه سالهاست که متروک و خالیه اما من نیمههای ش...