He's Your Friend? (11)

2.6K 389 143
                                    

~کوک~
+خب..چطور بگم

-کوک اصلا فکر نکن آینده وجود داره و فقط تعریف کن

+باشه..خب من وقتی چهارده سالم بود یه پسر خرخون بودم که تموم وقتشو برای درس میزاشت و فقط با یه نفر به اسم بیون بکهیون دوست بود و با پسرخالش حرف میزد..زندگیم خیلی یکنواخت بود با اینکه خانوادم همه چیز برام تهیه میکردن و سعی در خوشحالیم داشتن...یه روز دختر دوست بابام که وقتی بچه بودیم باهم دوست بودیمو بعد باباها دعواشون شد و دیگه همدیگرو ندیدیم ولی باهم چت میکردیم یه لینک گپ فرستاد و وقتی نگاش کردم دیدم خلوته بعد اون دختر خیلی ازش تعریف کرد...

مطمئن نبودم بتونم بهش کامل همه چیو بگم

-خب

+من عضو شدم و می یونگ..همون دختر دوست بابام گفت که اینجا کسی خودشو معرفی نمیکنه و فقط اسم کوچیک همدیگرو میدونن..تو اون گپ همه رل داشتن جز من و یه پسر دیگه به اسم تهیونگ و خب می یونگ روز تولدش خواست ما رل بزنیم و تهیونگ گفت که ما تظاهر میکنیم رل زدیم ولی خب رفتارامون طوری شد که بعد از مدت ها دست نکشیدیم و من هرروز عاشق تر میشدم و...فهمیدم...به پسرا...علاقه دارم..یه پسر تو گپ دیگه بود که دوست تهیونگ که اسمش سهون بود من رو عضو کرد که ادمین ادیت باشم ولی یه دختر هرزه تو گپ بود که رفتارای تهیونگ با اون خیلی متفاوت با بقیه بود ‌و سهون عاشق من شد ولی من بخواطر تهیونگ ردش کردم و بعد تهیونگ تو بدترین شرایط گفت که عاشق دخترست و باهاش رل زده...دقیقا وقتی که من با تمام ذوقم میخواستم نقاشی که تهیونگ عاشق طرحش بود رو برای نمایشگاه بکشم

دیگه نمیتونم ادامه بدم...بدون اینکه بدونم اشکام سرازیر شده بودن..باید حرفامو تموم کنم..الان که دارم به ته میگم حس خوبی دارم

+من یه گی کثیف نیستم..ما فقط دوست بودیم..این حرفاش هرشب کابوسم بود...همون روز مامانم فهمید گیم و من با اون بودم و سه سال حبس شدم تو اتاقم و روانی شدم و دکتر گفت باید بستری شه و خیلی چیزای بدتر ولی خب بلاخره کفتن این که آیدل شم رو امتحان کنن ولی من هنوزم دیوونم

به صورت تهیونگ نگاه کردم که دیدم چشماش درشت شده و اشک تو چشاش حلقه زده و بهم زل زده و فکش میلرزه

-تو بخواطر تهیونگ ..اینطوری..شدی؟

+آره..بخواطر اون عوضی که از اولم من رو بازی داد

یهو بغلم کرد و محکم به خودش فشار داد..منم بغلش کردم و شروع کردم گریه..چقدر بغلش آرامش بخشه

+آرزومه بدونم الان تهیونگ کجاس..چیکار میکنه...هنوز با رزیه؟هنوز کوکیشو یادشه؟

هرکلمه قلبمو بیشتر مچاله میکرد..من یه زمانی کوکیه یه نفر بودم..کسی که عاشقش بودم..اولین عشقم

-اون کوکیو یادشه..همیشه یادشه

اون از کجا میدونه؟

+از..کجا میدونی؟

My Turn! [VKOOK] Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu