Destruction (19)

2.3K 340 179
                                    

من باید ببخشمش؟

این چیزی بود که این دوروز ذهنمو درگیر کرده بود

بازم مثلای دیوونه ها داشتم یه برگه رو خط خطی میکردم..دستم دیگه جا نداشت

یکم بعد صدای جیغ جیمین هیونگ توی کل خونه پیچید

با جیغ جیمین هممون دویدیم تو اتاق جیمین و تهیونگ

فقط جیمینو میدیدم که دستش رو دهنش بود و گریه میکرد

+چیشده؟

در حموم باز بود و هیونگا به اونجا نگاه میکردن

هیونگا رو کنار زدم و داخل حموم رو نگاه کردم

قلبم نمیزد..این صحنه چرا انقد ترسناک بود؟

تهیونگ با دستای خونی افتاده بود روی زمین..این واقعی نیست نه؟

چرا دارم گریه میکنم؟حقش بود

ولی تهیونگ..

یکم برای رفتنت زود نبود؟

ما هنوز خیلی چیزارو امتحان نکردیم

من میخواستم باهم بریم تطیلات

تو قول دادی دیگه تنهام نزاری

تو قرار بود تا مدت ها دوستم داشته باشی..

من هنوز به اندازه کافی بغلت نکردم..نبوسیدمت

چی میشد یکی تکونم میداد و میگفت این فقط یه کابوسه؟

تو زنده ای نه؟

گریه نامجون هیونگ که نبضشو گرفت شدم پیدا کردم که باعث شد همون یذره امیدمم از دست بدم

رفتم تو حموم کنار جسد تهیونگ زانو زدم

تهیونگ..دوستت دارم..خیلی..






























_جونگ کوک بیدار شو داری کابوس میبینی

با بغضی که تو گلوم بود و گونه های خیس چشمامو باز کردم..چشمام تار میدید

_کوک اینجوری ادامه بدی دیوونه میشی

+هیونگ خوبم ساعت چنده؟

_پنج و نیمه..من باید برم استودیو..باز داشتی گریه میکردی

+اره

_من باید برم ببخشید..فعلا

+خدافظ

هیونگ رفت و من و با دنیای تاریکم تنها گذاشت

دو روز گذشته بود..

من و تهیونگ حتی به هم نگاهم نمیکردیم..برام خیلی در آور بود..گریه های قبل از خوابم بعد از دوسال دوباره تکرار شد

من میخواستمش خیلی زیاد..

جیمین مرخصی گرفته بود چون مامانش عمل کرده بود و جیمین خیلی به مادرش وابسته بود

My Turn! [VKOOK] Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora