Slander(37)

1.5K 218 254
                                    

‍‍‍‍

-سلام ددی

+سلام خوبی گودزیلا؟

-اره ددی.. تو خوبی؟

+اره.. ببخشید انقد کار دارم وقت نمیکنم زنگ بزنم

-اره ددی میدونم منم وقت نمیکنم.. تگوک چیکار میکنه؟

+با مادرش ویدیو کال گرفته

-واو

+راستی نارا.. به کیهیون کی میخوای بگی

-راستش.. دیشب میخواستم بگم.. میدونی ددی.. من واقعا نمیدونم چرا اینجوری شدم..

+چرا نگفتی؟

-اون هم اتاقیه هرزم اومد تو اتاق.. الانم پسرا برای مسابقات سه روز دیگه دارن تمرین میکنن

+بهم نتیجه رو بگو باشه؟

-چشم.. ددی چه خبر از مامان؟

+باهاش حرف نزدم هنوز

-امروز بهش زنگ میزنم

+باشه.. بهش بگو منم دلم براش خیلی تنگ شده ولی وقت نمیکنم

-باشه.. عام ددی صدام میزنن.. فعلا

+باشه خدافظ

.
.
.
.

+احتمالا 2روز دیگه همه چیز تموم شه

-عالیه.. آفرین

بغضم گرفته بود.. خیلی بدی پدر..

.
.
.
.

امروز دیگه تهیونگ بعداز 3 روز قراره برگرده.. خونه بدون اون خیلی بی روحه..
ناراهم خوشبختانه فردا میاد..

من و تگوک این سه روز خیلی خوش گذروندیم.. همش شهربازی و کافه و ازین چیزا..

مامانش واقعا باهاش مهربونه.. میونگا تو نونا خوبی نبودی ولی مادر خوبی هستی آفرین..

تهیونگ بهم پیام داد که رسیده فرودگاه و حسابی گرسنس برای همین چندنوع غذا براش اماده کردم و قبل ازین که تهیونگ برسه به تگوک غذا دادم و باهاش بازی کردم...

.
.
.

~شب قبل از مسابقه~

-کیهیون

+بله نارا

-یادته خواستم یه چیزی بگم که هم اتاقیم اومد؟

+اره اتفاقا میخواستم بپرسم ازت.. چی میخواستی بگی؟

-خب میدونی کیهیون.. هر ادمی توی زندگیش عاشق میشه

+واووو عاشق شدی جئون؟

-اره..

+اون بدبخت کیه؟

-تو

+وات؟

-میگم عاشقت شدم.. ردم نکن... من تحمل درد ندارم

سرشو پایین انداخت...نه نه نهههه من نمیخوام رد شم

+نارا.. من خیلی دوستت دارم اما.. رنگ عشق ما به هم متفاوته

نه..

+میدونی..نمیخواستم بهت بگم ولی.. من به دخترا علاقه ندارم... من نمیخوام دلتو بشکنم و.. اینم دست من نیست

حس کردم یه چیزی تو سینم ترک خورد و ریخت

-نه.. تو گی نیستی.. تو.. تو
خودم نفهمیدم کی شروع کردم به گریه

بغلم کرد و سرمو به سینش فشار داد
+من واقعا متاسفم نارا.. من.. من نمیدونستم اینطور.. میشه

هولش دادم و از تخت بلند شدم

-وه تقصیر تو نیست.. تقصیر من لنتیه.. دل لنتیم..
و بعد زدم بیرون

صداشو میشنیدم که داره صدام میزنه و معلوم بود داره دنبالم میاد ولی بدجور شکسته بودم..

گی های کثیف...

.
.
.

صدای کلید از در اومد و من با ذوق رفتم سمت در اما تگوک از حاش تکون نخورد و فقط یه لبخند زد

+سلام خسته نباشین

لبخند مستطیلی که از ته قلبم میپرستیدم زد

-ممنون.. تگوک کجاس؟

+تو اتاقشه نمیدونم چطور نیومده

-عیب نداره
چمدونشو گذاشت رو زمین و همونموقع نارا با چشمای گریون اومد.. چی شده؟؟؟؟

من و تهیونگ دوتامون دویدیم سمتشو تهیونگ سریع بغلش کرد

-چیشده بابایی؟

=بابا.. هق.. عمو.. هق منو.. اذیت کرد

تهیونگ اخمی کرد.. من کی اذیتش کردم اخهههه

-مگه چی شده دخترم؟

=هققق.. تجا.. وز
چشمای دوتامون درشت شد

تهیونگ قرمز شده بود و از عصبانیت میلرزید

~تهیونگ~

باورم نمیشد.. این جونگ کوک من نیست

مطمئنم تگوک دروغ نمیگه.. اون جونگ کوکو از منم بیشتر دوس داره

جئون.. ازین به بعد برات میشم کیم وی.. کابوست..

🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯

دیدین چیشد؟ :')

فوش آزاده :")

My Turn! [VKOOK] Where stories live. Discover now