Disgrace(47)

1.3K 204 271
                                    

‍‍‍‍‍‍‍~ببینیم آقای جئون دست پختشون چجوریه

=مامان ددی کوک خیلی خوب غذا درست میکنه

پوزخند میونگ از بین رفت و با تعجب به دخترش نگاه کرد

~ددی؟؟

=اوهوم

-عام.. چون نارا دختر جونگ کوک اونو ددی صدا میزد تگوکم عادت کرد

~ولی این اصلا خوب نیست.. بگو آجوشی

اههه من من چقد پیرمم؟؟؟

+بزارین راحت باشه

~نه این بی ادبیه

-بزار هرجور دوس داره صداش بزنه که عیبی داره؟

چیزی نگفت و مشغول کشیدن غذاش شد

برای دخترشم گذاشت و شروع به خوردن کرد

~دستپختت بد نیست

هه شات آپ بچ اوکی؟

+ممنون
و شروع کردم به خوردن

~فقط یه مسئله هست.. خدمتکار نباید سر میز با ما بشینه

چی؟ همینو کم داشتیم

-آه میونگا بیخیال

~من اینجوری نمیتونم غذا بخورم

+باشه
بشقابمو برداشتمو رفتم سمت اتاقم

میونگا چرا هرچی میگذره بچ تر میشی؟

غذامو تو اتاق خوردم و بیرون رفتم و ظرفارو توی سینک گذاشتم

~غذای ماهم تموم شده میتونی برشون داری

بلند شد و با افاده رفت تو پذیرایی

لووووسسسس

ظرفای اونارم تو سینک گذاشتم و شروع کردم به شستنشون

نمیدونم جدیدا چرا انقد زود کمردرد میگیرم.. نکنه دیسک کمر گرفتم

ظرفارو داشتم میچیدم سرجاشون که میونگ اومد

به افاده دسشو گذاشت روی اپن و یکم با حالت چندشی خم شد و یدونه بشقابو دستش گرفت و بو کرد

و بعد لبخندی زد و صاف ایساد

و تق.. بشقاب رو ول کرد روی زمین و خورد شد

+چرا اینکارو کردین؟

~دلم خواست
یکم بهن نزدیک شد و حالت تحریک کننده ای گفت
~مشکلی داری.. ددی؟
عقب رفتم

+فک کنم به اندازه نشسته بودم.. شما برین استراحت کنین

~عام باشه
و دستشو روی سینم کشید و رفت

میونگ چرا همچین میکنی؟ عقلتو از دست دادی هرزه؟ فک کنم مغزتو بجای کونت به فاک میدن

.
.
.
×کار خوبی کردی امروز.. اون کیهیونم دیگه جرعت نکرد نزدیک شه

My Turn! [VKOOK] Where stories live. Discover now