Last Part (65)

2.9K 226 458
                                    

‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍~چندماه بعد~

من و نارا چندوقتی رو پیش سورا بودیم و وقتي برگشتیم توی خونه جدیدمون بودیم و البته یه ماشینم خریدیم

و راجب تهیونگ..

مثل دوتا دوست رفتار میکردیم

میونگم بعد ازون اتفاق گم و گور شد و حضانت تگوکو دادن به تهیونگ.. یعنی راه دیگه ای نداشتن

"جونگ کوک من میخوام امشب تگوکو ببرم رستوران.. شماهم میایم؟

'ساعت چند میرین؟

" احتمالا 8

'باید به نارا بگم

+ناراااا.. تهیونگه.. میگه میخوای بریم رستوران؟

~ددی تو هنوز جواب پیاماشو میدی

+من خودم میدونم دارم چیکار میکنم فقط بگو بریم یا نه

~راستش من پس فردا یه امتحان دارم باید بخونم

+اها باشه

'نارا درس داره

" خب خودت نمیای؟

' :/

" ساعت 8 آماده باش

'من نگفتم که میخوام بیام

"ولی باید بیای

' پوووف اوکی

+نارا من خودم میرم

~فک نمیکنی این یجور قرار محسوب میشه؟

+نه.. اون فقط میخواد تگوک تنها نباشه که حوصلش سربره

~اصن به من چه.. برو

+بیبی از ددی ناراحت شد؟

~نه فقط از خودم ناراحتم

+چرا؟

~که انقد اسکلم

زدم زیر خنده
+اینو خب همه میدونن

~نه ددی واقعا اسکلم.. من یه زمانی تو خوابامم با کیم تهیونگ نمیرفتم رستوران ولی الان بخواطر یه امتحان فاکی نمیام

+عام اره خیلی اسکلی

~ددی من دیگه فن گرلیام کم شدن..تازه..تازه فیکم که میخونم زیاد دیگه ذوق نمیکنم.. تازه.. تازه ویکوک شیپرارم مسخره میکنم

+چرا مسخرشون میکنی؟

~چون شما تنها چیزی که نیستین کاپله

+ :/ (مود جونگ کوک)

.
.
.

یه کت چرم روی یه تیشرت مشکی بایه شلوار جین زاپ دار دارک پوشیدم

میدونم استایل خزیه ولی واقعا دوسش دارم

"تهیونگ آدرس بده خودم میام

گوشیو گذاشتم کنارم و منتظر شدم جواب بده ولی همون لحظه جواب داد

'دم درم

My Turn! [VKOOK] Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon