~چندماه بعد~
من و نارا چندوقتی رو پیش سورا بودیم و وقتي برگشتیم توی خونه جدیدمون بودیم و البته یه ماشینم خریدیم
و راجب تهیونگ..
مثل دوتا دوست رفتار میکردیم
میونگم بعد ازون اتفاق گم و گور شد و حضانت تگوکو دادن به تهیونگ.. یعنی راه دیگه ای نداشتن
"جونگ کوک من میخوام امشب تگوکو ببرم رستوران.. شماهم میایم؟
'ساعت چند میرین؟
" احتمالا 8
'باید به نارا بگم
+ناراااا.. تهیونگه.. میگه میخوای بریم رستوران؟
~ددی تو هنوز جواب پیاماشو میدی
+من خودم میدونم دارم چیکار میکنم فقط بگو بریم یا نه
~راستش من پس فردا یه امتحان دارم باید بخونم
+اها باشه
'نارا درس داره
" خب خودت نمیای؟
' :/
" ساعت 8 آماده باش
'من نگفتم که میخوام بیام
"ولی باید بیای
' پوووف اوکی
+نارا من خودم میرم
~فک نمیکنی این یجور قرار محسوب میشه؟
+نه.. اون فقط میخواد تگوک تنها نباشه که حوصلش سربره
~اصن به من چه.. برو
+بیبی از ددی ناراحت شد؟
~نه فقط از خودم ناراحتم
+چرا؟
~که انقد اسکلم
زدم زیر خنده
+اینو خب همه میدونن~نه ددی واقعا اسکلم.. من یه زمانی تو خوابامم با کیم تهیونگ نمیرفتم رستوران ولی الان بخواطر یه امتحان فاکی نمیام
+عام اره خیلی اسکلی
~ددی من دیگه فن گرلیام کم شدن..تازه..تازه فیکم که میخونم زیاد دیگه ذوق نمیکنم.. تازه.. تازه ویکوک شیپرارم مسخره میکنم
+چرا مسخرشون میکنی؟
~چون شما تنها چیزی که نیستین کاپله
+ :/ (مود جونگ کوک)
.
.
.یه کت چرم روی یه تیشرت مشکی بایه شلوار جین زاپ دار دارک پوشیدم
میدونم استایل خزیه ولی واقعا دوسش دارم
"تهیونگ آدرس بده خودم میام
گوشیو گذاشتم کنارم و منتظر شدم جواب بده ولی همون لحظه جواب داد
'دم درم
BINABASA MO ANG
My Turn! [VKOOK]
Fanfictionدوتا دوست مجازی که کم کم عاشق هم میشن با یه اتفاق کات میکنن و دیگه خبری از هم ندارن و زندگی یکی ازونا تباه میشه.. چی میشه اگه در آینده اونا عضو گروه معروف بی تی اس شن و بعد ازینکه دوباره به هم حس پیدا کردن بفهمن همون آدمان؟ _تو همونی؟تو همون عوضی...