Back (45)

1.4K 195 159
                                    

‍‍‍

در خونه باز شد ولی..

تهیونگ تنها بود

=مامان کجاس؟

-پروازش تاخیر داشت.... ساعت 1اینجاس دیگه

تگوک با لب و لوچه آویزون رفت تو اتاقش

واقعا نمیدونم میونگ چرا این بچه رو با خودش نمیبره

-تگوک بابایی ناراحت نباش چندساعت دیگه مامانتو میبینی

=ناراحت نیستم فقط میخوام بازی کنم

پوووف این بچه خیلی گناه داره

تهیونگ بهم نزدیک تر شد

-میشه باهم حرف بزنیم؟

آه دوباره نه..

-ازت خواهش میکنم

+باشه
دستمو گرفت و منو سمت اتاقش کشید

+اینبار میخوای چی بگی؟

-جونگ کوک دوباره ازت درخواست میکنم.. بیا باهم باشیم

+تهیونگ من قبلا هم...

انگشتشو رو لبم گذاشت
-شششش چیزی نگو.. به همه حرفام گوش بده

بهش خیره شدم.. چی میخوای بگی تهیونگ؟

-جونگ کوک مهربونی دیگه تو این زمانه از مد افتاده.. هرکی مهربون باشه میگن ایش چه خزه.. تو چرا نمیخوای برای یکبارم که شده به خودت فکر نمیکنی؟ تو میترسی اگه یا من باشی من خیلی چیزامو از دست بدم.. نارا ناراحت بشه.. تگوک اذیت بشه.. سورا دلش بشکنه.. اما کی به فکر دل توعه؟ اون همه برای نارا خوب بودی جوابش چی بود؟ بخاطر گرایشت حتی دیگه باهات حرفم نمیزنه..

حرفاش درستن.. من هیچوقت بخاطر خودم کاری نکردم.. بخاطر وضعیت نارا و تنهایی سورا باهاش ازدواج کردم.. بخاطر میونگ از سئول رفتم .. بخاطر تهیونگ بهش نزدیک نشدم.. با خاطر نارا به سئول.. جهنمم برگشتم ولی تاحالا بخاطر خودم چیکار کردم؟

-من دوستت دارم.. چرا باورم نمیکنی جونگ کوک؟ تو نمیدونی توی این 11 سال چی کشیدم.. من و تو برای هم ساخته شدیم.. سرنوشتمون باهم رقم خورده..اگه اینطور نبود چرا برای بار سوم دوباره به هم رسیدیم؟

اون درست میگه اما... کوک بیا برای یکبارم که شده به خودت توجه کن

+باشه

-چی باشه؟

+درخاستتو قبول میکنم.. میخوام برای یکبارم که شده به خودم اهمیت بدم

یهو محکم بغام کرد و شروع کرد گفتن چیزای نامفهومی...

منم متقابلا بغلش کردم..یهو اشکم سرایزیر شد.. 11ساله تشنه این آغوشم

-دلم برای.. این آغوش..

+تنگ شده بود؟

-خیلی

My Turn! [VKOOK] Where stories live. Discover now