32
توی سالن کس زیادی نبود
به طبقه سوم رفتم و شماره هایی که روی در کلاسا بودو نگاه میکردم.. یعنی تگوک کجاس؟؟بلاخره کلاس بی یک رو پیدا کردم... آروم در رو باز کردم و به داخل نگاه کردم.. فک کنم کلا 15 میز و صندلی تو کلاس بود که حدود 10تاشون پر بود
داخل رفتم و در رو پشت سرم بستم.. همه با تعجب بهم نگاه میکردن.. سومین میز ردیف وسط خالی بود..
رفتم اونجا و از پسری که میز پشتی بود پرسیدم:ببخشید اینجای جای کسی نیست؟
+نه میتونی اینجا بشینی
و یه لبخند خوشگل زد.. پسر خوشگلی بودمنم لبخندی زدم و نشستم
به فکر تهیونگ رفتم.. اون الان توی این شهره که منم هستم؟ دخترش.. همخونش تو مدرسه منه و ممکنه چندمتر با من فاصله داشته باشهبرگشتم سمت همون پسره که الان سرش تو گوشیش بود
-میگم.. تو میدونی کیم تگوک کدوم کلاسه؟
سرشو از گوشی دراورد و بهم نگاه کرد
+اره اون کلاس چهارمه و همکلاس خواهر منه-جدییی؟؟؟
+آره.. کلاس A4 هستن.. طبقه دوم.. آرمی هستی؟
-آره توهم آرمی هستی؟؟
+نه ولی خوشم از جونگ کوک میاد
واو یه کصخل دیگه
-اون مرده
+درسته ولی.. شخصیت جذابی داشت و خب حس خیلی خوبی نسبت بهش داشتم و دارم
-آها.. ددیه منم جونگ کوکو دوس داره
+منظورت از ددی چیه؟
-بابام
+تو به بابات میگی ددی؟
-آره.. بابام زیادی جوونه برای همین میگم ددی
+چندسالشه مگه؟
-28..به زودی میشه 29
+یعنی 14سالش بوده تو بدنیا اومدی؟؟؟
-آره
+واو چه خفن.. میدونی برای همین جونگ کوکو دوس داشتم.. با سن کمش هیچی از بقیه کم نداشت و خیلی مردونه بود
-اسم بابایه منم جونگ کوکه
+واو چه جالب.. خیلی خوشحالی که بابات اسمش جونگ کوکه نه؟
-نه.. راستش.. من زیاد جونگ کوکو دوست.. ندارم
+آخه چ..
و همون موقع معلم اومدهمه بلند شدیم
~سلام بچه ها.. خب هستین؟ امیدوارم آخر هفته خوبی رو گذرونده باشین.. امروز یه دانش آموز جدید به کلاسمون اضافه شده.. نارا دخترم بیا و خودتو معرفی کن
![](https://img.wattpad.com/cover/216038031-288-k342451.jpg)
YOU ARE READING
My Turn! [VKOOK]
Fanfictionدوتا دوست مجازی که کم کم عاشق هم میشن با یه اتفاق کات میکنن و دیگه خبری از هم ندارن و زندگی یکی ازونا تباه میشه.. چی میشه اگه در آینده اونا عضو گروه معروف بی تی اس شن و بعد ازینکه دوباره به هم حس پیدا کردن بفهمن همون آدمان؟ _تو همونی؟تو همون عوضی...