Fatigue (23)

2K 269 118
                                    

-آب..قطه..

+وات د فااااااکککک الان چه غلطی کنیم..امروز تمرین دارییییم

-وای کوک من خودمم خوشحال نیستم..کمر منم یکم درد میکنه ولی چیکار کنیم

+ای خدا همون یذره آبرومونم به فاک میره..وااای مینوو هیونگ ببینه لنگ میزنم تیکه تیکم میکنه

با هزار بدبختی لباسمونو پوشیدیم..واقعا حس میکردم کمرم داره جدا میشه..

نشستیم رو تخت و دوتامون به یه نقطه خیره شدیم

واقعا چرا انقد بدشانسم؟چرا مث دیگران نمیتونم بعد از یه رابطه عاشقانه برم حمومو ناز کنم که ددیم نگام نکنه..فاک به شانسم

همون لحظه جین هیونگ مثل گراز اومد تو

~اگه بیدارین چرا مث گوسفند نشستین نگام میکنین؟بیاین یه چیزی کوفت کنین بریم تمرین..امروز خیلی کار داریم

+هیونگ میشه من نیام؟دیشب بد خوابیدم کمرم درد کرفته آبم قطه برم دوش بگیرم

~مگه بچه ای با یه کمردرد نتونی بیای حتی صبحانه بخوری

اومد سمتمو دستم و گرفت و کشیدم که مجبور شدم بایستم

فاااکککک کمرم

و بعد ته رو هم اینجوری بلند کرد و رفت سمت در

~بیاین گاوهای من

و بعد رفت و من با چشم غره و اخم و لنگ لنگون رفتم پایین..فاک به پله ها

_سلام..صبح بخیر کو..چرا لنگ میزنی

فاک جیهوپ فضول

+دیشب بد خوابیدم کمرم درد میکنه

فک کنم خودش گرفت چون لبخند شیطانی زد

_برو بشین خودم برات صبحانه میارم

منم گوش دادم و رفتم نشستم

=لنگ میزنی !!

شتتت شوگا فهمید

+آره بد خوابیدم کمرم درد میکنه

=چرا وقتی هممون خوب میدونیم که به فاک رفتی نقش بازی میکنی

همونجور که دستش تو جیب شلوارش بود رفت تو آشپزخونه

فاک فاک فاااککککک هیونگ ازت متنفرممممممم

جین و جیمین :چییییییییی؟

~یونگی راس میگه کوک؟

ته همون لحظه اومد

-نه نهههه چرا تهمت میزنیننننن

=هه..کصخلا

و رفت سمت پله ها

~اگه راس میگی بدون صبحانه آماده شو بریم تمرین

+چه ربطی به صبحانه دارههههههه

~خیلی ربطا

*من تورو میکشم کیم تهیونگ
جیمین با اخم گفت

My Turn! [VKOOK] Onde histórias criam vida. Descubra agora